-1- الإمام ناصر محمد الیمانی
01 - 06 - 2008 مـ ۱۲-خرداد-۱۳۸۷ه.ش.
10:25 بعد از ظهر
ــــــــــــــــــــ
به «الباحث عن الحقیقة» که درخواست مباهله و فتوای بیشتر در مورد اصحاب کهف را دارد...
بسم الله الرحمن الرحیم، والصلاة والسلام على جدی وحبیبی وأسوتی محمد رسول الله وآله الأطهار وعلى جمیع المسلمین الذین لا یشركون بالله ربّ العالمین، وسلامٌ على المرسلین، ولا أفرق بین أحد من رسله وأنا من المسلمین، وبعد..
ای «الباحث عن الحقیقة»! از تو در شگفتم كه چگونه درخواست مباهله میكنی درحالیكه هنوز جستجوگر حق هستی. اگر به دنبال حق هستی، بدان كه مهدی منتظر حق را یافتی و از «حقّ» درخواست مباهله میكنی بدا به آنچه ایمانت به قرآن عظیم به تو امر میكند. زیرا كه من مهدی منتظر حق هستم و با بیان حق قران عظیم شما را مورد خطاب قرار میدهم و به رای خود قرآن را بیان نمیكنم كه بگویم اجتهاد كردم؛ بلكه بیان حق قرآن را از خود قرآن برایتان بازگو میكنم و همانند شما جرات ندارم كه آنچه را كه نمیدانم به خدا نسبت دهم زیرا كه این کارعمل کردن به دستور شیطان است نه دستور الرحمن و خداوند تعالی میفرماید :
{یا أَیهَا النّاس كُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ ۚ أنه لَكُمْ عَدُوٌّ مبین ﴿١٦٨﴾ إِنَّمَا یأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿١٦٩﴾}صدق الله العظیم [البقرة]
و خداوند در قرآن بر شما حرام كرده است كه آن چه را كه نمیدانید به خدا نسبت دهید و خداوند تعالی میفرماید :
{قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ ربّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْی بِغَیرِ الحقّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّـهِ مَا لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۳﴾}صدق الله العظیم [الأعراف]
و ای «الباحث عن الحقیقه» ! شما ناصر محمد یمانی را تكذیب نمیكنی، بلكه آیات خداوند رب العالمین را تكذیب میكنی؛ زیرا خداوند گفته است كه اصحاب كهف سه نفر هستند و ناصر محمد یمانی نیز به اذن خداوند همان را گفته است و این گفته كه ناصر محمد یمانی و پیروانش آن را بیان کردهاند، تیری در تاریکی نیست بلکه بر حق است و خداوند نمیگوید كه گفته ناصر محمد یمانی و پیروانش بدون دلیل بوده است و گفته ناصر محمد یمانی و پیروانش در آن زمان هنوز در علم غیب پنهان بوده است. بنابراین خداوند میٰفرماید : {سَیقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}[الكهف:۲۲]
و خداوند نفرموده كه این گفته بدون دلیل بوده است، بلكه آنچه كه قبلا در مورد آنها گفته شده است را بی دلیل میخواند. پس بیا تا قبل از مباهله، علم بیشتری به شما بیاموزم شاید كه حق را ببینی و از آن تبعیت كنی اگر كه به دنبال حق باشی ، خداوند تعالی میفرماید :
{سَیقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَیقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیبِ وَیقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل ربّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ}صدق الله العظیم [الكهف:۲۲]
ای «الباحث عن الحقیقه»! اگر در آیه تدبر كنی درخواهی یافت كه «اولین سخن» یعنی «خواهند گفت: سه تن و چهارمین آنها سگشان» كه قبلاً سخنی از آن درمیان نبوده و هنوز در علم غیب پنهان است، درست است و خداوند درباره این گفته از لفظ «رجم بالغیب» به معنی «بدون دلیل» نام نبرده، و این سخن درست و حقّ توسط مهدی منتظر حق و حزب او مطرح میشود. اما حرفهایی كه در آن زمان توسط یهود و نصاری گفته شد، همه بدون دلیل بود و تا آن زمان همه گفتهها، سخنان یهود و نصاری بوده است بنابراین فرموده خداوند به رسولش :
{وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾}[الكهف]
یعنی در مورد آنها از احدی از اهل كتاب سوال نكن. و یك گفته در مورد اصحاب کهف باقی میماند و آن سخنی است كه در آن زمان در علم غیب بود و گفته نشده بود و خداوند نمیفرماید كه «گفته شده» بلكه خداوند تعالی میفرماید:
{سَیقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}
همچنین پروردگارم در قرآن تعداد آنها را برای شما بیان میكند و خداوند آنها را جز تعدادی قلیل نمیداند و نه اعدادی كه درباره تعدادشان گفته شده است و آن چه كه هنوز گفته نشده و مجهول است یعنی «كمترین» که اولین گفتار است حق است:
{سَیقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَیقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیبِ وَیقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل ربّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا}صدق الله العظیم [الكهف:۲۲]
پس اگر در آیه تدبر كنی، درخواهی یافت كه خداوند شما را از گفته درست باخبر كرده است و فتوای آن هم در گفته خداوند تعالی است :
{قُل ربّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ}
وچه بسا جاهلینی كه آنچه را كه نمیدانند به خدا نسبت میدهند، بگویند كه منظور خداوند از «ما یعلمهم إلا قلیل» این است كه فقط تعداد كمی از مردم ازآنها آگاهند ولی خداوند به رسولش دستور داده كه بگوید: {قُل ربّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ}، پس فتوای خداوند به رسولش این دستور است كه بگوید: {قُل ربّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ}، یعنی خداوند از تعداد آنها آگاهتر است و عده آنها را جز «تعدادی قلیل» نمیداند. اینجا شخص متدبر درنگ كرده و میگوید : پس تعداد آنها اندك است، زیرا كه خداوند گفته است كه تعداد آنها از آنچه که گفتهاند کمتر است و خداوند تعداد آنها را اندك میداند؛ بنابراین تعداد آنها یا دوتاست که كمتر از همه ارقامی است كه گفته شده و یا این كه كمترین عدد ذكر شده است و آن :
{سَیقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} صدق الله العظیم
ولی جهت اثبات این گفته نیز به دلایل بیشتری نیاز است. پس باید به گفته خطاب كننده رجوع كنید كه چه تعدادی را مورد خطاب قرار میداد، هنگامی كه گفت: { ابعثوا أحدكم بورقكم هذه الى المدینة} یكی از شما [یکی از خودتان] را با این پول به شهر بفرستید؟ و این جا آشكار میشود كه او بیش از یك نفر را خطاب كرد و آنها دوتا بودند پس ثابت شد كه آنها سه تا بودند و گفته درست آن گفتهای است كه اهل كتاب [یهود و نصاری] آن را نگفتهاند و آن گفتهای است كه در علم غیب مجهول بوده است و اكنون بر زبان مهدی منتظر و حزبش جاری شد كه آنان سه تا هستند و سگ آنها چهارمی است و مهدی منتظر و حزب تصدیق كنندگان وی همان حزب حق هستند كه تعداد درست و داستان و زمان خوابشان را گفتهاند و به زودی آنها پیدا خواهند شد و آشكار خواهد شد كه تنها مهدی منتظر و حزب وی بر حق هستند و بنابراین خداوند میذفرماید :
{ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَی الْحِزْبَینِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا}صدق الله العظیم [الكهف:۱۲]
و فقط مهدی منتظر و حزب وی هستند که زمان ماندن واقامتشان در غار و نامها و جایگاه و شأن آنها را از آغاز تا پایان درست بیان نمودند و اما سگشان را خداوند در رویا به من نشان داد که رنگ آن سرخ [مایل زرد] است و در روز خروجشان آن را خواهی دید و شما از جاهلانی هستی که علمی ندارند و چنانچه از اولوالالباب بودی که در قرآن تدبر مینمایند، حکمت ماندن اصحاب کهف را در فرمایش خداوند مییافتی آنجا که میفرماید:
{ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَی الْحِزْبَینِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا}صدق الله العظیم [الكهف:۱۲] {فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیهِمْ بُنْیانًا ربّهم أَعْلَمُ بِهِمْ} [الكهف:۲۱]
آنانی که قبلا اصحاب کهف را یافتند در مورد شأن و داستان و مدت خواب و نامهای آنان چیزی نمیدانستند و هر کدام از آنها بدون دلیل و از روی حدس و گمان چیزی میگفت و در مورد داستان آنها اختلاف داشتند سپس علمشان را به خالقشان واگذار کردند.
و امام مهدی منتظر ناصر محمد یمانی حكمت بقای آنها را برای شما بیان نمود و آن چیزی جز پیروی از امام مهدی منتظر حق و حزبش نیست، همان كه تعداد آنها و خواب اول و دوم و داستان و نامهایشان را بیان نمود، سپس خداوند رنگ سگ آنها را به من آموخت که زرد مایل به سرخ است و سیاه یا سفید نیست وما این نوع رنگ را سرخ شمرده و در بعضی جاها آن را زرد مینامند. مهم این است كه شما دانستید كه منظور من كدام رنگ است. هم چنین امام مهدی بیان نمود كه حكمت یافتن آنها [در گذشته] پنهان كردن آنها از دیدههاست چون آنها نشانهای از نشانههای [اشراط] بزرگ ساعت هستند و خداوند حكمت یافتن آنها را بیان كرده است: آنها تا زمان رسیدن نشانههای بزرگ ساعت مخفی و مستور خواهند ماند. و خداوند تعالی میفرماید : {وكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیبَ فِیهَا}صدق الله العظیم [الكهف:۲۱]
و چه بسا جاهلان بگویند كه: «این حكمت و پند مختص آنهایی است كه اصحاب كهف را یافتند». پس به حق پاسخ میدهیم كه آنان كه اصحاب كهف را پیدا نمودند از سرگذشتشان و نامهایشان و حكمت بقایشان چیزی نمیدانستند. ولی دانستند كه حتما حكمتی الهی در كتاب خواهند داشت. {فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیهِمْ بُنْیانًا ربّهم أَعْلَمُ بِهِمْ}صدق الله العظیم
و ای «الباحث عن الحقیقة»! بدان كه اصحاب كهف و الرقیم در استان «ذمار» در روستای «الأقمر» و در كهفی هستند که در مجاورت منزل مردی به نام محمد سعد قرار دارد و محمد سعد از ورودی كهف به عنوان انبار علوفه چهارپایان استفاده میكند. آیا بعد از این بیان، بیانی هست و به خداوند عظیم سوگند كه آنها در استان ذمار هستند. پس ای «الباحث عن الحقیقة»! جز با دلیل در مورد آنها اظهار نظر نكن كه ریسمان دروغ كوتاه است [الكذب حباله قصیرة» كه تو شبیه تردیدكنندگان و شككنندگان هستی كه مردم را از پیروی از حق باز میداری تا شكوتردید در دل تصدیقكنندگان بیاندازی، شاید كه از حق باز گردند. به خدا سوگند اگر چنین باشی جز خودت كسی را گمراه نمیكنی و داستان اصحاب كهف از آیات خداوند برای موقنین است طبق فرموده خداوند تعالی :
{وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آیات اللَّهِ مَنْ یهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ له وَلِیا مُرْشِدًا}صدق الله العظیم [الكهف:۱۷]
و اگر آنها را درجایی دیگر پیدا كردی، اگر راست میگویی آنان را به جهانیان نشان بده. شاید جسد مومیایی شدهای پیدا كردهای ولی اصحاب كهف مرده نیستند بلكه در خواب هستند. همان گونه كه خداوند می فرمایند :
{وَتَحْسَبُهُمْ أَیقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیهِ بِالْوَصِیدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیهِمْ لَوَلَّیتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾}صدق الله العظیم [الكهف]
امام مهدی منتظر حق امام ناصر محمد یمانی برایتان بیان کرده است دلیل فرار كسی كه بدون اطلاع قبلی از قد و اندازه اجسامشان آنها را پیدا كند چیست. دلیل این است كه آنان از آیات عجیب خداوند واز امتهای پیشین بعد از قوم عاد هستند. پس به اجساد قوم عاد نگاه كن شاید كه از موقنین باشی. واما توصیف اجساد قوم عاد و ثمود از نظر بزرگی، شبیه اجساد اصحاب كهف است زیرا كه از نظر زمانی نزدیك آنها هستند و اصحاب كهف بعد از قوم عاد و ثمود هستند. خداوند خصوصیت جسمی قوم عاد و ثمود را در قرآن توصیف نموده و اجساد آنان بسیار بزرگ است بدین ترتیب كه بلندترین شما پیش آنان همانند بچهای است كه در كنار بلندترین مردان شما راه برود و این را از این فرمایش خداوند استنباط می كنید :
{كَأنهمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ ﴿٢٠﴾}صدق الله العظیم [القمر]
آیا میدانید كه اعجاز نخل چیست؟ آن تنه بلند درخت خرماست هنگامی كه از زمین بیرون آمده و بر روی زمین بیافتد. هم چنین خداوند تشبیه حق را در این آیه بیان نموده است :
{فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَىٰ كَأنهمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیةٍ ﴿٧﴾}[الحاقة]
ای مردم! قرآن عظیم بزرگی اجساد این قوم رادر این فرمایش خداوند برای شما شرح میدهد :
{فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَىٰ كَأنهمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیةٍ ﴿٧﴾}،
هم چنین در این فرموده خداوند تعالی :
{كَأنهمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ ﴿٢٠﴾}صدق الله العظیم
زیرا بلندی آنها شبیه بلندی تنه افتاده درخت خرماست و قرآن در توصیفهایش دقیق است. پس بلندی آنها حتما به اندازه بلندی تنه درخت خرماست، پس در كنار تنه درخت خرما بایستید تا تفاوت بلندی بین ما و آنها را که به اندازه تفاوت بین ما و تنه درختان بلند خرماست، ببینید. آیا سخن حق را باور میكنید و به هر روش و وسیلهای به دنبال حقیقت هستید؟ و اگر به دنبال زندگان در حال خواب [اصحاب كهف] هستید، به روستای الاقمر در استان ذمار شرق «حورور» بروید تا اصحاب كهف را در روستای الاقمر بیابید تا حقیقت فرمایش خداوند را بدانید :
{لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیهِمْ لَوَلَّیتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾}صدق الله العظیم.
پس بدانید كه فرار به خاطر مواجهه ناگهانی با اجساد انسانهای غول پیكری است كه كسی شبیه آنها را ندیده است و شما خود را در نزد آنها كوچك و حقیر میبینید، به خدا سوگند كه غیر از حق چیزی نمیگویم آیا به قرآن عظیم ایمان میآورید؟ و ما هم چنان آیات زیادی برای تردیدكنندگان داریم تا به حق آنها را وادار به سكوت كنیم .
و از خداوند میخواهم كه به ابن عمر بهترین پاداشی را که به بندگان صالحش می دهد، عنایت فرماید؛ زیرا او به حق مردی است كه برای تصدیق حق تلاش و مجاهدت میكند تا به مردم بگوید: «ای مردم! از مهدی منتظر كه با بیان حق قران مطابق با واقعیت با شما سخن می گوید، پیروی کنید». خود او بر این امر شاهد است و من از او بیهوده تمجید نمیكنم و میدانم كه او مستحق تمجید است و میدانم كه از من پاداشی نمیخواهد، بلكه حب و قرب و رضوان نفس خداوند را طلب میكند و من بر این امر شهادت میدهم ، خداوند از او راضی باشد و راضیش نماید... خداوند او را از بیماری شفا دهد كه کسی جز قانطین از رحمت خداوند مایوس نمیشود. اما درخواست مباهله از آن خوشحالم و میگویم : بسم الله الرحمن الرحیم
[خداوندا بندهات ناصر محمد یمانی به حق لا اله الا انت و به حق رحمتی که بر خود نوشته و فرض کردهای و به حق بزرگی نعیم رضوان نفس از تو درخواست میکند؛ اگر من در مورد مهدی منتظر به ناحق سخن گفته و نسبت دروغ به تو داده و مهدی منتظر نباشم، لعنت خداوند و ملایکه و تمام مردم برمن باد و اگر «باعث عن الحقیقه» مهدی منتظر حق کتاب را تکذیب کند؛ من به حق لا اله الا انت و به حق رحمتی که بر خود فرض کردی و به حق بزرگی نعیم رضوان نفست از تو درخواست میکنم او و تمام مسلمانان را مورد مغفرت و بخشش خود قرار دهی چون آنها نمیدانند من مهدی منتظر حق پروردگارشان هستم وإنا لله وإنی إلیه لراجعون، هرکس از من پیروی کند از من است و هرکس عصیان کرد؛ تو غفور و رحیمی و رحم تو بر بندگانت بیش از این بندهات است و وعده تو حق است و تو ارحم الراحمینی] و سلام علی المرسلین، والحمدُ لله ربّ العالمین..
أخوك رحمة الله التی وسعت كلّ شیء إلا من أبى أن یتبع الحقّ وهو یعلم أنه الحقّ المهدی المنتظر ناصر محمد الیمانی..
- 1 -
الإمام ناصر محمد اليماني
01 - 06 - 2008 مـ
10:25 مساءً
ــــــــــــــــــــ
من المهديّ المنتظَر إلى الباحث عن الحقيقة ومزيدٌ من الفتوى عن أهل الكهف ..
بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة والسلام على جدي وحبيبي وأسوتي محمد رسول الله وآله الأطهار وعلى جميع المسلمين الذين لا يشركون بالله ربّ العالمين، وسلامٌ على المرسلين، ولا أفرّق بين أحدٍ من رسله وأنا من المسلمين، وبعد..
عجباً أمرك أيها الباحث عن الحقيقة فكيف تطلب المباهلة وأنت لا تزال باحثاً عن الحقّ؟ فقد وجدت المهديّ المنتظَر الحقّ إن كنت تريد الحقّ وتطلب المباهلة من الحقّ فبئس ما يأمرك به إيمانك بالقرآن العظيم، وذلك لأني المهديّ المنتظَر الحقّ أخاطبكم بالبيان الحقّ للقرآن العظيم ولا آتيكم بالبيان الحقّ بالرأي وقول الاجتهاد؛ بل أنطق بالبيان الحقّ للقرآن من نفس القرآن ولا أتجرأ أن أقول مثلك على الله ما لا أعلم فذلك من أمر الشيطان وليس من أمر الرحمن. وقال الله تعالى: {يَا أَيُّهَا النّاس كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ أنه لَكُمْ عَدُوٌّ مبين ﴿١٦٨﴾ إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿١٦٩﴾} صدق الله العظيم [البقرة].
وتجد أمر الله في القرآن العظيم بأنه حرّم عليكم أن تقولوا على الله ما لا تعلمون. وقال الله تعالى: {قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ ربّي الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الحقّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّـهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٣٣﴾} صدق الله العظيم [الأعراف].
ويا أيها الباحث عن الحقيقة، إنك لا تكذّب ناصر اليماني بل تكذّب بآيات الله ربّ العالمين، وذلك لأنّ الله هو من قال بأنّ أصحاب الكهف ثلاثة، وإنما قال ذلك ناصر اليماني بإذنِ الله، وهذا القول هو القول الحقّ الذي قاله ناصر اليماني وأتباعه المصدقين ولم يكن رجماً بالغيب ولم يَقُل الله بأنّ قول ناصر اليماني وأتباعه كان رجماً بالغيب، وقول ناصر اليماني وأتباعه لا يزال في علم الغيب ولذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} [الكهف:22]. ولم يَقُل الله بأنّ هذا القول كان رجماً بالغيب؛ بل ما قيل في شأنهم من قبل كان رجماً بالغيب.
فتعال لأزيدك علماً من قبل المباهلة لعلك تُبصر الحقّ فتتبعه إن كنت تريد الحقّ. وقال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل ربّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} صدق الله العظيم [الكهف:22].
وإذا تدبرت الآية يا أيها الباحث عن الحقيقة فسوف تجد بأنّ القول الأول والذي لم يُقَل ولا يزال في علم الغيب هو القول الحقّ، وهو قول المهديّ المنتظَر الحقّ وحزبه، ولم يَقُل الله بأنه رَجمٌ بالغيب. أمّا الأقوال التي قيلت في ذلك الزمن من أقوال اليهود والنّصارى فجميعها رَجم بالغيب، وجميع الأقوال التي قيلت هي أقوال أهل الكتاب من اليهود والنّصارى، ولذلك تجد قول الله لرسوله: {وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾} [الكهف].
أي لا يستفتِ في أصحاب الكهف {مِّنْهُمْ أَحَدًا} أي من أهل الكتاب. وبقي لدينا قولٌ وهو القول الذي لم يُقَل ولا يزال في علم الغيب في زمن الأقوال التي قيلت في ذلك الزمن ولم يَقُلِ الله بأنه قد قيل بل قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} صدق الله العظيم.
وكذلك بيّن لكم ربّي عددهم في القرآن وأنه لا يعلمهم سبحانه إلا قليل، وليست الأرقام التي قد قيلت في شأن عددهم، وأن القول الحقّ الذي لم يُقَل بعد ولا يزال مبنيّاً للمجهول وهو الأقل وهو القول الأول: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل ربّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا} صدق الله العظيم [الكهف:22].
فإذا تدبرت الآية تجد بأنّ الله قد أخبركم أي الأقوال حقّ، والفتوى في قوله تعالى: {قُل ربّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ}.
وربّما الجاهلون الذين يقولون على الله ما لا يعلمون يقولون: "إن الله يقصد بقوله ما يعلمهم إلا قليلٌ أي قليلٌ من النّاس الذين يعلمونهم". ولكن الله أمر رسوله أن يقول: {قُل ربّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ}، فهذا الأمر بالقول من الله لرسوله مع الفتوى: {قُل ربّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ}، أي أن الله أعلم بعددهم ما يعلمُهم الله إلا قليل، فهنا يتوقف المُتدبر فيقول: "إذاً عددهم قليل لأنّ الله قال إنهم أقل مما قالوا في شأن عددهم وأنه لا يعلَمُهم إلا قليل، ومن خلال ذلك فلا بد أن يكون عددهم إمّا اثنين أقل من جميع الأرقام التي ذُكرت، وإمّا أن يكون عددهم أقلَّ الأرقام التي ذُكرت وهو: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} صدق الله العظيم".
ولكن هذا القول يحتاج أيضاً إلى مزيدٍ من السلطان وعليك أن تذهب إلى قول المخاطِب من أصحاب الكهف كم كان يخاطب حين قال: ابعثوا أحدكم بورقكم هذه الى المدينة. وهنا يتبيّن لك أنه كان يخاطب أكثر من واحدٍ وهم اثنان، فتأكد لك أنهم ثلاثة وأنّ القول الحقّ هو القول الذي لم يقله أهل الكتاب من اليهود والنّصارى، وهو القول الذي لا يزال مبنيّاً للمجهول في علم الغيب، وها هو قد قيل على لسان المهديّ المنتظَر وحزبه أنهم ثلاثة ورابعهم كلبهم، والمهديّ المنتظَر وحزبه المصدقين هم الحزب الحقّ الذي أحصى عددهم بالحقّ وقصتهم وزمن لبثهم، وسوف يُعثر عليهم فيتبيّن لكم أنّ المهديّ المنتظَر وحزبه هم الوحيدون الذين هم على الحقّ. ولذلك قال الله تعالى: {ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا} صدق الله العظيم [الكهف:12].
والمهديّ المنتظَر وحزبه هم الوحيدون الذين أحصوا لبثهم وقصتهم وأسمائهم وشأنهم من البداية إلى النهاية، وأمّا كلبهم فقد أراني الله بأنّ لونه أحمر وسوف ترى ذلك يوم العثور عليهم فكم أنت من الجاهلين من الذين لا يعلمون، وإذا كنت من أولي الألباب الذين يتدبّرون الكتاب فسوف تجد الحكمة من بقاء أصحاب الكهف في قوله تعالى: {ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا} صدق الله العظيم.
وأمّا الذين عثروا عليهم من قبل لا يعلمون ما شأنهم وما هي قصتهم وكم لبثهم وما أسمائهم فتنازعوا في قصتهم وكلٌ يأتي له بخبرٍ رجماً بالغيب، ومن ثم ردّوا علمهم لخالقهم: {فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا ربّهم أَعْلَمُ بِهِمْ} [الكهف:21].
وقد بيّن لكم المهديّ المنتظَر ناصر محمد اليماني ما هي الحكمة من بقائهم وهو من أجل اتّباع المهديّ المنتظَر الحقّ وحزبه الذي أحصى عددهم ولبثهم الأول والثاني وقصتهم وأسمائهم، ومن ثم زادني الله علماً بلون كلبهم أنه أصفر يميل إلى الحمرة كمثل لون الكلاب المعروف لديكم ليس أسوداً ولا أبيضاً بل اللون الآخر، ونحن نسمي هذا اللون أحمراً وآخرين يسمونه أصفراً، والمهم قد علمتم أي لون أقصد بالضبط من ألوان الكلاب، وكذلك بيّن المهديّ المنتظَر الحقّ ناصر محمد اليماني أن العثور عليهم هو حكمة إخفائهم من الأعين حتى يأتي زمن الحكمة من بقائهم، وذلك لأنهم شرط من شروط الساعة الكبرى.
وقد بيّن الله لكم هذه الحكمة من العثور عليهم من أجل التمويه والإخفاء حتى يأتي زمن أشراط الساعة الكبرى، وقال الله تعالى: {وَكَذَٰلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا} صدق الله العظيم [الكهف:21].
ولربّما الجاهلون يقولون: "إنما هذه الحكمة تخصّ الذين عثروا عليهم" . ومن ثم نردّ بأنّ الذين عثروا عليهم لم يعلموا أيَّ شيء لا عن قصتهم ولا عن أسمائهم ولا عن الحكمة من بقائهم، إلا أنهم علموا أنه لا بدّ أن تكون لهم حكمةٌ إلهيّةٌ في الكتاب: {فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا ربّهم أَعْلَمُ بِهِمْ} صدق الله العظيم.
ويا أيها الباحث عن الحقيقة، إنّ أصحاب الكهف والرقيم في محافظة ذمار في قرية الأقمر في كهفٍ بجانب بيت رجلٍ يُدعى محمد سعد، ويجعل فيه محمد سعد طعام الأنعام، فهل بعد هذا البيان بيان؟ وأقسم بالله ربّ العالمين إنهم لفي محافظة ذمار فلا تُمارِ فيهم أيها الباحث عن الحقيقة والكذب حباله قصيرة، وكأنك من المرجفين المشككين من الذين يصدّون عن الحقّ ليبعثوا الشكّ في قلوب المصدقين لعلهم يرجعون، وتالله إن كنت كذلك فلا تضلّ إلا نفسك وتلك من آيات الله للموقنين. تصديقاً لقول الله تعالى: {وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّـهِ ۗ مَنْ يَهْدِ اللَّـهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا ﴿١٧﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
وإن كنت عثرت عليهم في مكانٍ آخر فهيّا بيِّنهم للعالمين إن كنت من الصادقين، ولعلك عثرت على جُثث موتى محنطين، ولكن أصحاب الكهف ليسوا أمواتاً بل رقوداً. تصديقاً لقول الله تعالى: {وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
وقد بيّن لكم المهديّ المنتظَر الحقّ الإمام ناصر محمد اليماني عن سبب الفرار لمن يعثر عليهم وهو لم يحِط بمدى طولهم وخلق أجسامهم، وذلك لأنهم من آيات الله عجباً، وهم من الأمم الأولى ويلون قوم عاد، فانظر لأجساد قوم عاد لعلك تكون من الموقنين. وأمّا وصف أجسام قوم عاد وثمود فضخامتها تشبه أجسام أصحاب الكهف، وذلك لأنّ أصحاب الكهف على مقربةٍ منهم في الزمن فهم من بعد عاد وثمود، وكذلك أجساد عاد وثمود ضخمة فقد وصفها لكم القرآن في ضخامتها بأنهم عمالقة فيكون أطولكم إلى جانب أحدهم كمثل طفل يمشي إلى جانب أطول رجل فيكم، وتستنبطون ذلك من خلال قول الله تعالى: {كَأنهمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ ﴿٢٠﴾} صدق الله العظيم [القمر].
فهل تعلمون ما هو أعجاز النخل؟ وهو ساق النخلة الطويل إذا انقعر من الأرض فخوى على الأرض ساقطاً، وبين لكم التشبيه الحقّ كذلك في قول الله تعالى: {فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَىٰ كَأنهمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ ﴿٧﴾} [الحاقة].
وإنما يا قوم يشرح لكم القرآن العظيم ضخامة هؤلاء القوم في قوله تعالى: {فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَىٰ كَأنهمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ ﴿٧﴾}، وكذلك قوله تعالى: {كَأنهمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ ﴿٢٠﴾} صدق الله العظيم، وذلك لأنّ طولهم يشبه طول أعجاز النخل، والقرآن دقيق في وصفه فلا بد أن طولهم كطول جذوع النخل، فليستقِم أحدكم إلى جانب جذع نخلة وسوف يجد الفرق بيننا وبينهم كالفرق بيننا وبين طول جذوع النخل العملاق، فهل أنتم مصدقون وتبحثون عن الحقّائق على الواقع الحقيقي بكل حيلةٍ ووسيلةٍ كلّ منكم على قدر جُهده وحيلته؟ وإن أردتم الأحياء النائمين فاذهبوا الأقمر بمحافظة ذمار شرقي حورور فتجدوا أصحاب الكهف في قرية الأقمر لتعلموا حقيقة قول الله تعالى: {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم، فتعلموا إنما الفرار من التفاجؤ لأجساد بشرٍ عمالقة لم يُرى مثلهم قط ويرى أحدكم نفسه حقيراً صغيراً إليهم.
وأقسم بالله العلي العظيم لا أنطق لكم بغير الحقّ فهل تؤمنون بالقرآن العظيم؟ فلا نزال ندخر آيات كثيرة للممترين فنلجمهم بالحقّ إلجاماً.
وأرجو من الله أن يُجازي ابن عمر عني بخير الجزاء بأفضل ما جازى به عباده الصالحين، وذلك لأنه حقاً رجلٌ يسعى للتطبيق للتصديق على الواقع الحقيقي ليقول للناس: "يا قوم اتّبعوا المهديّ المنتظَر الذي يخاطبكم بالبيان الحقّ للقرآن تجدونه حقّ على الواقع الحقيقي" . وهو على ذلك من الشاهدين، فلا أثني عليه إلا وأنا أعلم أنه يستحق الثناء، وأعلم أنه لا يريد مني جزاءً ولا شكوراً بل يريد حبّ الله وقربه ورضوان نفسه، وأنا على ذلك من الشاهدين. رضي الله عنه وأرضاه وشفاه وعافاه إن ربّي سميع الدُعاء فلا ييأس من رحمة الله إلا القانطون.
بسم الله الرحمن الرحيم وأمّا طلبك للمباهلة فأبشر بذلك، وأقول :
اللهم عبدك ناصر محمد اليماني يسألك بحقّ لا إله إلا أنت وبحقّ رحمتك التي كتبت على نفسك، وبحقّ عظيم نعيم رضوان نفسك إن كنتُ مفترٍ عليك بغير الحقّ في شأن المهديّ المنتظَر ولست المهديّ المنتظَر فإن عليّ لعنة الله والملائكة والنّاس أجمعين، وإن كان يُكذب الباحث عن الحقيقة بالمهديّ المنتظَر الحقّ في الكتاب فإني أسألك بحقّ لا إله إلا أنت وبحقّ رحمتك التي كتبت على نفسك وبحقّ عظيم نعيم رضوان نفسك أن تغفر له ولجميع المسلمين فإنهم لا يعلمون أني المهديّ المنتظَر الحقّ من ربهم، وإنّا لله وإنّا إليه لراجعون، فمن تبعني فإنه مني ومن عصاني فإنك غفور رحيم وأنت أرحم بعبادك من عبدك ووعدك الحقّ وأنت أرحم الراحمين.
وسلامٌ على المرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخوك رحمة الله التي وسعت كلّ شيء إلا من أبى أن يتبع الحقّ وهو يعلم أنه الحقّ؛ المهديّ المنتظَر ناصر محمد اليماني.
__________________
اعلان مکان تابوت سکینه و اصحاب کهف و رقیم - 1 -
الإمام ناصر محمد اليماني 02 - جمادی الثانی - 1427 هـ
29 - 06 - 2006 مـ
۸-تیرماه-۱۳۸۵ه.ش.
ـــــــــــــــــــــــــ ناصر محمد یمانی مکان تابوت سکینه را که نشانهای از خود انسانها در آن نهان است به مردم عالم اعلان میکند...
بسم الله الرحمن الرحيم از یاری دهنده به محمد إمام ناصر محمد يماني به علمای مسلمین در تمام جهان و به خصوص درقُطر العربي [جمهوری یمن] السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين في الأوّلين وفي الآخرين وفي الملأ الأعلى إلى يوم الدّين، ثم أمّا بعد..
ای علمای امت چقدر من از شما درخواست و خواهش کردم تا به من خبر دهید در باره ناصر محمد یمانی چه فکری میکنید. اما تنها جواب هریک ازعلمای امت که از راه اینترنت از این امر آگاه شدند، فقط سکوت بود؛ سکوتی هولناک. و نه به امر من ایمان می آورید و نه نسبت به آن کافرید! این به خاطر آن است که درباره من متحیرید و نزد خود میگویید شاید دعوت ناصر محمد یمانی به حق بوده و راه راست را نشان دهد؛ جز اینکه درمورد موقعیت من در میان خودتان یقین ندارید و هم چنین درمورد آیاتی که ازآنها برایتان صحبت کردهام، یعنی خسوف هشدار دهنده ماه در رمضان ۱۴۲۵ [ ۱۳۸۳ه.ش.]اطمینان ندارید و باور نمیکنید که واقعا در اول ماه رمضان ۱۴۲۶[۱۳۸۴ه.ش.] خورشید به ماه رسیده باشد. و به همین ترتیب قبل از این که مادرانتان و مادران اجدادتان به عزایتان بنشینند، حقیقتی که درباره خودتان در قرآن خبر آن آمده است را دریافتهاید و به راستی که تا نشانههایی را که خداوند در خودتان قرار داده است برایتان روشن نشود مرا باور نخواهید کرد. این نشانه و آیت اصحاب کهف و رقیم هستند که خداوند آنها را از نشانههای بزرگ ساعت قرار داده است تا بدانید وعده خداوند حق است و «ساعت» بدون شک و تردید فرا خواهد رسید. ای علمای امت! به خداوند قسم که به جز من هیچ کس از حقیقت اصحاب کهف آگاه نیست؛ حتی محمد رسولالله - صلّى الله عليه وسلّم – نیز جز ظاهر امر، چیزی درباره اصحاب کهف نمیدانستند. شاید یکی از شما بخواهد سخن مرا قطع کرده و بگوید: «از خدا بترس، آیا تو تصور میکنی از محمد رسولالله - صلّى الله عليه و آله وسلّم – داناتری؟» و مانند شتری غضبناک و عنان بریده سر ما داد و فریاد کند. در جواب می گوییم: مادرت به عزایت بنشیند؛ من بیش از همه شما به محمد رسولالله - صلّى الله عليه وسلّم – محبت داشته و به ایشان نزدیکترم از نظر علم و تصدیق امرشان نیز بر شما اولویت دارم؛ تنها نکته این است که خداوند درباره اصحاب کهف اطلاعات بیشتری در اختیارمحمد رسولالله - صلّى الله عليه وسلّم – قرارنداده بود، چون موضوع آنها و آگاهی از شأن آنها مختص مهدی منتظر است نه ایشان و یا کس دیگر. خداوند تعالی میفرماید: {وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾} صدق الله العظيم [الكهف]. یعنی از اهل کتاب؛ و این به خاطر آن است که دانش محمد رسولالله صلّى الله عليه وسلّم کمتر از دانش معلمش جبریل عليه السلام است، پس وقتی معلم چیزی را نداند، چگونه ممکن است دانش آموزش آن را بداند؟ ممکن است یکی از شما درحالیکه می خواهد ازعصبانیت با دندانهایش مرا تکه تکه ،کند بگوید :«پس تو فکر میکنی از جبریل علیه السلام و الصلاة هم بیشتر میدانی؟» در جواب میگویم: صبر کنید ای مردم؛ به راستی که کسی از جنود خداوند در آسمانها و زمین، از حقیقت امر آنها[اصحاب کهف و رقیم] خبر ندارد مگر مهدی منتظر. علت هم این است که خداوند برای نابودی قومِ اصحاب کهف، هیچ یک از جنود خود در آسمانها و زمین را به یاری نگرفت و این برای آن است که با مثالی به شما نشان دهد که هرکس تلاش کند برای خود تلاش و مجاهده کرده است و خداوند از عالمیان بی نیاز است و اگر بخواهد بردشمنانش پیروز میشود اما گاهی برخی از شما را گرفتار برخی دیگر میکند. [مترجم: یعنی خداوند برای نابودی یک قوم نیاز به کمک ندارد، چنان که در مورد قوم اصحاب کهف چنین کرد اما گاهی مردم را گرفتار یکدیگر کرده و گروهی را وسیله عذاب یا نابودی گروه دیگر قرار میدهد]. ای مردم بیایید تا حقیقت اصحاب کهف را برایتان بیان نمایم و درباره آنها به طور مفصل از قرآن سخن بگویم، چرا که خداوند حقاً علم کتاب را به من عطا نموده است؛ علم کل کتاب به صورت جامع و کامل و نه علم بخشی از کتاب به من عنایت شده است..پس در دریای داستان اصحاب کهف سیر کرده و حقیقت داستانشان را از قرآن عظیم استنباط میکنیم. اول: قوم اصحاب کهف. اصحاب کهف اهل قریهای ازنسلهای اولیه بودند که قبل از ابراهیم و لوط و شعیب و بعد از نوح و ثمود زندگی میکردند. خداوند رسول خود الیاس علیه الصلاة و السلام را برای هشدار دادن به اصحاب رس برانگیخت؛ منظور از «رس» کوه است و «رواسی» به معنای کوههاست و مفرد «رواسی» الرسّ و به معنی کوه است. نام این کوه کوچک که قوم اصحاب کهف روی آن سکونت داشتند «حمة ذياب بن غانم» است و در بالاترین مکان جزیرة العرب قرار دارد و مرتفعترین مکان در جزیرة العرب بلندیهای صنعاء است و رفیعترین محل بلندتر ازصنعاء؛ بلندی ذمار است. بلندترین مکان در کوه ذمار و تمام استان ذمار، منطقه حورور است؛ منطقه اقمر از حورور رفیعتراست که حمة ذباب را در آنجا میتوان پیدا کرد که برخی از ساکنان تپه گرگها[حمة ذباب] برای شوخی با ساکنان روستای جدید به آن «تپه سگان» [حمة کلاب] میگویند. برخی مورخان روستا را به نام «حمة ذياب بن غانم» مینامند. اما اسم حقیقی آن در قرآن به نام «قریه الرسِ» آمده است یعنی روستای کوه؛ جغرافیدانها به آن «تل» میگویند، اما اهالی ذمار آن را «الحمه» یعنی «تپه» صدا میکنند و نام فعلی آن «حمة کلاب» است که در شرق شهر ذمار قرار دارد و در قرآن به آن قریه یا آبادی «اصحاب الرسّ» گفته میشود؛ یعنی «اهالی آبادی الرسِ» و همان طور که پیش از این گفتیم «رس» مفرد رواسی یا کوههاست. برمیگردیم به ادامه داستان، خداوند بنده و رسول خود الیاس علیه الصلاة و السلام را به سوی قریه اهالی رس فرستاد، و جوانی را نیز برای محکم کردن پشت او و یاری رساندنش همراه او فرستاد تا مردمشان را به عبادت خداوند یکتا و ترک بت پرستی دعوت کنند، جوان دیگری نیز دعوت آنها را پذیرفت و به واسطه او خداوند آنها را تقویت کرد و هر سه نفر نبی خداوند شدند؛ حکایت دو پسر جوانی که خداوند به عنوان نبیّ انتخاب نمود، مانند هارون برادر موسی است که خداوند رسالت را به سوی موسی وحی نمود و با انتخاب برادرش هارون به عنوان نبی و وزیر پشت موسی را محکم نمود؛ درمورد رسول الله الیاس علیه الصلاة و السلام نیز چنین است ؛ الیاس دریافت کننده رسالت پروردگارش بود؛ اما جوانانی که دعوت رسول الله الیاس را پذیرفته و به پروردگارشان ایمان آوردند؛ از جانب خداوند مورد هدایت بیشتر قرار گرفته و علم و دانش بیشتری به آنان عطا شد و خداوند آنها را همراه الیاس به نبوت برگزید تا مردم قریه رس را به ترک بتپرستی و پذیرش دعوت حق و عبادت خداوند یگانه و یکتا فرا بخوانند. اما اهالی رس آنها را تهدید کرده و آنان را عامل برانگیخته شدن خشم خدایانشان وبروز خشکسالی دانستند و مدعی شدند از آغاز این دعوت خیری به آنها نرسیده است: {قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [يس] اهالی رس در صدد آزار و اذیت آنها بر آمدند، لذا همانند محمد رسولالله - صلّى الله عليه وسلّم –و همراهش که از دست مکر کافران به غار پناه بردند؛ آنها نیز به غاری پناه برده و مخفی شدند. بعد از اختفاء الیاس و دو نبی جوان دیگر، مردی شتابان از اطراف شهر آمد؛ او ایمان خود را پنهان کرده بود و در حقیقت او تنها کسی بود که به این دعوت ایمان آورده بود؛ اما آن را مخفی میکرد به طوری که حتی الیاس و دو وزیر گرامی او از ایمان وی خبر نداشتند. ایمان مخفیانه این مرد، مانند ایمان مؤمن آل فرعون بود که تا زمانی که شنید بر ضد موسی دسیسه شده و قصد قتل او را کردهاند، ایمان خود را مخفی نگاه داشته بود. اما بعد آن خشمگین شده و نتوانست ایمان خود را بیش از آن پنهان کند، پس به موعظه مردمش پرداخت و با بلاغت با آنان سخن گفت. این مرد نیز وقتی از مکر مردم بر علیه انبیای خداوند باخبر گردید؛ خشمگین شده و به سوی مردم آمده و ایمان خود را در روز روشن در برابر مردم علنی نمود و درحالیکه آنها را به چالش می کشید گفت: {إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿٢٥﴾} صدق الله العظيم [يس]. و مردم او را به قتل رساندند؛اما خداوند برای محفوظ ماندن راز اصحاب کهف ؛ بعد از قتل آن مرد مؤمن لشکری از آسمان به سراغ آنها نفرستاد: { وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ ﴿٢٨﴾ إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿٢٩﴾} صدق الله العظيم [يس]. بلکه خداوند اصحاب رس را در زمین فرو برد و آنها و قصرهایشان توسط کوه الحمه بلعیده شد و قصرهایشان با کلمه کن فیکون خداوند به داخل کوه فرو رفت و بلافاصله بعد از اینکه آن دعوت کننده را که در برابرشان ایمان خود را علنی کرده بود کشتند، فقط یک صیحه آسمانی رخ داد و ناگهان همگی خاموش شدند. اما رسول خداوند الیاس و انبیای جوان و گرامی که همراهش بودند هنوز به خاطر تهدید شدن از جانب مردم خود را در غار مخفی کرده بودند: {لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [يس].
و زمانی که بیدار شدند، نمیدانستند بعد از آنها چه بر سر مردمانشان آمده است؛ و رسول خداوند الیاس خواست یکی از آن جوانانی را که همراهش بود به شهر بفرستد تا برایشان غذا تهیه کند و به او سفارش کرد مراقب ومحتاط باشد .پس گفت: {إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾} صدق الله العظيم [الكهف]. آن مرد به درغار رفت اما آبادی قوم خود را در بالای تپه ندید، چون زمین آنها را بلعیده بود و با این که خیلی از شب نگذشته بود، اما نه نوری دید و نه سروصدایی از آبادی شنید. از آن سکوت مهیب ترسیدند. نه صدای الاغی بگوش میرسید و نه بانگ سگها و این باعث وحشتشان شد. تصمیم گرفتند تا رسیدن صبح صبر کنند تا ببینند که قومشان کجا رفته و چه برسرشان آمده است. پس به غار بازگشته و مجدد به خواب دیگری رفتند و تا این زمان هنوز در خوابند: {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [الكهف] میدانید چرا هرکس که آنها را ببیند دچار رعب میشود؟ آن طور که شما تصور میکنید علت آن بلندی موی سر و اندازه بلند ناخنهایشان نیست. این تفسیر بر اساس گمان است و گمان جای حق را نمیگیرد. اگر این تفسیر درست بود، پس چرا بعد از بیدار شدن اولشان گفتند یک روز یا قسمتی از روز را در اینجا بودهایم؟ چرا که اگر مو و ناخنهایشان بلند شده بود متوجه میشدند که مدت طولانی در آنجا بودهاند. ولی نشانهای از این تفسیر شما ندیدند، لذا گفتند یک روز یا قسمتی از آن را در اینجا گذراندهایم. این تفسیر و آن داستان که یکی از آنها با پولی قدیمی به شهر رفت و همان باعث فاش شدن رازشان گردید نیز درست نیستند!! شما را به خدا آیا این تفسیر منطقی است؟! اگر که این تفسیر شما درست باشد؛ مردی که آنها را پیدا کرده بود مانند آن ضرب المثل مصری «من طأطأ لسلام عليكم» ، ماجرایشان را از اول تا آخر داستان تعریف میکرد. ولی میبینیم کسانی که آنها را پیدا میکنند چیزی راجع به آنها نمیدانند؛ بلکه برعکس دربارهشان جدال کرده و اختلاف دارند و سپس آگاهی از حال آنها را به خدای خود واگذار کرده و میگویند: { ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَاناً ربّهم أعلم بِهِمْ } صدق الله العظيم [الکهف:۲۱] شما از کجا از حال آنها باخبرید و این حرفها را میگویید، درحالیکه میبینیم کسانی که آنها را پیدا کردند، هیچ چیز درباره آنان نمیدانند جز اینکه عالمانشان دیدند که آنها حتما در کتاب و در موعدی مقرر شأنی خواهند داشت و خداوند آنها را بیهوده نگاه نداشته است. پس تصمیم گرفتند بر ایشان مسجد بسازند تا زمان مقدر برای آشکار شدن شأن آنها در کتاب فرارسد. اکنون زمان روشن شدن علت نگهداری آنها رسیده است: تا بدانید وعده خداوند حق است و بدون شک و تردید «ساعت» فرا میرسد و خداوند آنها را نشانهای از نشانههای بزرگ «ساعت» قرار داده است. در مورد رقیم هم که بعداً به اصحاب کهف اضافه شده است نیز همین طور است و او از نشانههای فرا رسیدن «ساعت» است . او بنده خداوند و رسول او عیسیبنمریم علیه الصلاة و السلام است که ذکرش در ابتدای سوره کهف آمده است: {وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ﴿٤﴾مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ ۚ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ۚإِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿٥﴾}صدق الله العظيم [الكهف].
شما مسلمانان نیز چیزی درباره فرزند مریم نمیدانید و تصور میکنید خداوند هم جسم و هم روح او را بالا برده است، درحالیکه خداوند او را میرانده و روح فرزند مریم را به سوی خود بالا برده و به ملائکه امر نموده تا جسد او را تطهیر کنند و برای همین خداوند تعالی میفرماید: { وَمُطَهِّرُكَ }. پس فرشتگان او را تطهیر کرده و در تابوت سکینه، همراه با سایر نشانهها قرار دادهاند. تابوت در تونل غار اصحاب کهف و در روستای اقمر در جنب حورور در استان ذمار قرار دارد. یهودیان را از ورود به این منطقه به شدت برحذر میدارم و میگویم اگر راست گفته و جرات دارند تلاش کنند تا به آنها صدمهای برسانند؛ اگر آنها مکر و حیلهای دارند؛ به کار ببندند و منتظر نباشند که خداوند بر کافران احاطه دارد. خداوند آنها را از وزرای من قرار داده است اما اکثر شما نمیدانید. ای اهالی یمن! ببینید سخن من راست است یا دروغ. شاید هم مرا مسخره کرده و به دنبال چیزی نگردید تا زمانی برسد که به امر خداوند و با انفجاری بزرگ، آتشفشانی در نزدیکیتان رخ دهد که زمین را زیر پایتان بلرزاند؛ آن گاه فرمان مرا اطاعت کرده و نشانه های تصدیق را استخراج نمایید تا مردم بدانند وعده خداوند حق است و «ساعت» بدون هیچ شک و تردیدی فرا خواهد رسید. من مسئولیت این امر را در درجه اول متوجه رییس جمهور یمن علی عبدالله صالح میدانم پس فرمان را اجرا کند. اگر اطلاعات بیشتری درباره آنها میخواهید؛ به شما خواهیم داد. ولی شما به زودی حق را در عالم واقعیات خواهید دید. پس از تابوت آغاز کنید: تابوت سکینه از نشانههای فرمانروایی من بر شماست... یکی از اهالی یمن این خطابه را به آبادی «حمة ذباب» که بین قریه حورور و قمر قرار دارد برساند؛ چون قریهای که خداوند در زمین فرو برده است یعنی [آبادی اصحاب رسّ] زیر پاهای آنهاست. اما غار در قریه قمر که در کنار «حمة ذباب» است، واقع شده و ممکن است یکی از اهالی علوفه گوسفندان خود را در آن نگهداری کند و نداند چه چیزی پشت آن دیوار قدیمی قرار دارد و از آن غافل باشد. اگر دیدید از اهالی یمن خبری نرسید بدانید به دنبال این حقیقت نگشتهاند. اما کسی که خیری در او باشد به دنبال آن خواهد رفت تا حقیقت دعوت ناصر محمد یمانی برای جهانیان روشن شود که آیا به حق سخن میگوید یا از کسانی است که دچار وسوسه شیطانی شده و ادعای مهدویتش حق نبوده و از گمراهان و گمراه کنندگان است... الإمام المهدي المنتظر ناصر محمد اليماني
( الإعلان عن مكان تابوت السكينة وأصحاب الكهف والرقيم )
- 1 -
الإمام المهدي ناصر محمد اليمانيّ
03 - جمادي الآخرة - 1427 هـ
29 - 06 - 2006 مـ
( بحسب التقويم الرسمي لأمّ القرى )
ـــــــــــــــــــــــــ
ناصر محمد اليمانيّ يُعلِن عن مكان تابوت السكينة فيه آيةٌ مِن أنفسهم للعالمين ..
بسم الله الرحمن الرحيم
مِن الناصر لمحمدٍ الإمام المهدي ناصر محمد اليمانيّ إلى علماء المسلمين في جميع الأقطار وبالذّات في القُطر العربيّ (الجمهوريّة اليمنيّة)، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين في الأوّلين وفي الآخرين وفي الملإ الأعلى إلى يوم الدّين، ثم أمّا بعد..
يا معشر علماء الأمّة، لطالما رجوتكم وتوسلت إليكم أن تخبروني عمّا يدور في أنفسكم تجاه شأني أنا المدعو (ناصر محمد اليمانيّ) فوجدت إجابةً موحدةً منكم مِن الذين اطّلعوا على الخبر من علماء الأمّة في الإنترنت العالميّة ألا وهي الصّمت الرهيب فلا آمنتم بأمري ولم تكفروا به! ذلك لأنّكم في حيرةٍ مِن أمري وتقولون في أنفسكم لربّما ناصر محمد اليمانيّ يدعو إلى الحقّ وإلى صراطٍ مستقيمٍ، غير إنكم غير موقنين بشأني فيكم وغير موقنين بالآيات التي نبأتكم عنها في خسوف القمر النذير والذي حدث في رمضان 1425 هجريًّا، وكذلك لا توقنون بأنه حقًّا قد أدركت الشّمس القمر في هلال رمضان 1426، وكذلك وجدت هذه الحقيقة التي في أنفسكم قد نبّأ عنها القرآن قبل أن تثْكلكم أمهاتكم وأمهات آبائكم وأنكم لن توقنوا بشأني حتى أُبيّن لكم آياتٍ جعلها الله لكم من أنفسكم عجبًا، ألا وهي أصحاب الكهف والرقيم قد جعلهم الله من الأشراط الكبرى للساعة وذلك لتعلموا أنّ وعد الله حقٌّ وأنّ الساعة آتيةٌ لا ريب فيها.
يا معشر علماء الأمّة، وتالله لا أعلم بأحدٍ غيري يعلم بحقائق أصحاب الكهف حتى محمد رسول الله - صلّى الله عليه وسلّم - لا يعلم ما هو شأن أصحاب الكهف غير الظاهر من أمرهم، ولربّما يودّ أحدكم أن يُقاطعني ثم يقول: "اتَّقِ الله، فهل تزعم بأنّك أعلم من محمدٍ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلم؟" فيزبد ويربد علينا كالبعير الهائج. فأقول: ثكلتك أمّك، أنا أولى بمحمدٍ رسول الله منك بالحُبِّ والقُرب والعلم والتّصديق غير أنّ الله لم يُخبِر محمدًا رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلم - بشأن أصحاب الكهف، ذلك بأنّ شأنهم لا يخصّه بل يخصّ شأن المهديّ المُنتظَر ولا غير ذلك. قال الله تعالى: {وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾} صدق الله العظيم [الكهف 22]. أي مِن أهل الكتاب، وذلك لأنّ عِلم محمدٍ رسول الله صلّى الله عليه وسلّم مُقتصرٌ على عِلم جبريل المُعَلِّم عليه السلام، فإذا كان لا يعلم المُعلِّم فكيف يعلم التلميذ؟! ولربّما يودّ أحدكم أن يُمَزِّقني بأسنانه مُستشيطًا غضبًا: "بل حتى تزعم بأنّك أعلم حتى من جبريل عليه الصلاة والسلام!" فأقول: مهلًا يا قوم إنه لا يعلم حقيقتهم أحدٌ مِن جنود الله في السماوات ولا في الأرض غير المهديّ المنتظَر، وذلك لأنّ الله لم يستعِن في تدمير قوم أصحاب الكهف بأحدٍ من جنوده لا في السماوات ولا في الأرض ليضرِب الله لكم مثلًا بأن من جاهد فإنما يجاهد لنفسه وإنّ الله لغنيٌّ عن العالمين، وأن لو يشاء الله لانتصر من أعدائه ولكن ليبلوَ بعضُكم ببعضٍ.
يا معشر الأمّة تعالوا لأنبّئكم بحقيقة أصحاب الكهف وأفصّل لكم شأنهم من القرآن تفصيلًا لعلكم تعلمون بأني حقًّا آتاني الله علم الكتاب ولم يؤتِني عِلمًا من الكتاب بل علم الكتاب أي العلم كلّه جُملةً وتفصيلًا، فلنُبحِر سويًّا في قصة أصحاب الكهف مُستنبطين حقائق قصّتهم من القرآن العظيم.
أولًا: قوم أصحاب الكهف ..
وهُم أهل قريةٍ مِن القرون الأولى مِن قَبْلِ إبراهيمَ ولوطٍ وشُعيبٍ ومِن بعد نوحٍ وثمودَ، بعَث الله رسوله إلياسَ عليه الصلاة والسلام لينذر أصحاب الرَّسِّ، ويقصد بالرَّسِّ أي الجبل، والرَّواسي أي الجِبال ومفرد الرَّواسي (الرَّسّ) أي الجبل، وذلك جبلٌ صغيرٌ يقطن عليه قوم أصحاب الكهف وهو بما يسمونه (حمّة ذياب بن غانم) وموقعه في أعلى مكانٍ في الجزيرة العربيّة، وأرفع مكان في الجزيرة العربيّة هضبة صنعاء، وأرفع مِن صنعاء ربوة ذمار، وأرفع مكان في ربوة ذمار؛ وأرفع مكان في محافظة ذمار منطقة حورور، وأرفع من حورور منطقة الأقمر والتي توجد به حمّة ذياب والبعض يسمونها (حمّة كلاب) تعليقًا و(تريقة) على أهالي القرية الجديدة والذين يقطنون فوق (حمّة ذياب بن غانم) كما يسمّيها بعض المؤرخين وأما اسمها الحقيقي المذكور في القرآن (قرية الرسّ) أي قرية الجبَل وهو بما يسمونه أهل الجغرافيا (التل) وأما أهل ذمار فيسمونه (الحمّة)، واسمها الحالي (حمّة كلاب) وتقع إلى الشرق من مدينة ذمار والتي يسمّيها القرآن قرية (أصحاب الرَّسِّ) أي أصحاب قرية الرَّسِّ، والرَّسّ كما ذكرنا مُفرد رواسي.
ونعود لمواصلة القصة فقد بعَث الله عبده ورسوله إلياس عليه الصلاة والسلام إلى قرية أصحاب الرَّسِّ، وشَدَّ الله أزره بفتًى شابٍّ فجعله الله نبيًّا مع إلياس يدعو قومه إلى عبادة الله وحده وترك عبادة الأصنام، ثم آمَن لهم فتىً شابٌّ آخر ثم شدّ الله أزرهم به وجعله نبيًّا ثالِثًا، والفِتية الاثنان جعلهما الله أنبياء مثلهم كمثل هارون أخو موسى ألقى الله الرسالة لموسى وشدّ الله أزره بأخيه هارون نبيًّا ووزيرًا وكذلك رسول الله إلياس عليه الصلاة والسلام هو مَن تلَقّى الرسالة مِن ربّه أما الفتية الذين آمنوا بربّهم مُصَدّقين دعوة رسول الله إلياس فقد زادهم الله هُدى وعِلمًا وجعلهم أنبياء مع نبيّ الله إلياس ليدعوا أصحاب الرَّسِّ إلى ترك عبادة الأصنام تلبيةً لدعوة الحقّ وأن يعبدوا الله وحده لا شريك له، ولكنّ أصحاب الرَّسِّ هدّدوهم وتوعّدوهم لئن لم ينتهوا من هذه الدعوة التي تسببت في غضب الآلهة وإمساك قَطْرِ السماء وأنّهم لم يروا خيرًا منذ ظهور هذه الدعوة لذلك: {قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [يس 18]، ثم أرادوا المكر بهم فاختبأوا في كهفهم كما اختبأ محمدٌ رسول الله - صلّى الله عليه وسلّم - وصاحبه في الغار من مكر الكُفار، وبعد اختفاء إلياس والفتية الأنبياء الاثنين جاء رجلٌ من أقصى المدينة يسعى وكان يكتم إيمانه؛ بل هو الوحيد الذي آمن وكتم إيمانه؛ بل لا يعلم به حتى إلياس ووزراؤه المُكرّمون، ولكن هذا الرجل المؤمن سِرًّا مثله كمثل مؤمن آل فرعون الذي كان يكتم إيمانه حتى إذا سمع بالمكر ضدّ موسى وقَتْلِهِ استشاط غضبًا فلم يستطِع أن يكتم إيمانه ثم وعظ قومه وقال لهم قولًا بليغًا وكذلك هذا الرجل حين سمع بالمكر ضدّ أنبياء الله استشاط غضبًا وجاء يدعو قومه ويعلن إيمانه جَهارًا نهارًا بين يدي قومه وقال مُتحدّيًا: {إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿٢٥﴾} صدق الله العظيم [يس 25]. ومن ثم قاموا بقتله ولكن حِفاظًا على سريّة أمر أصحاب الكهف لم يُنزّل الله على قومه من بعدُ من جُندٍ من السماء: {وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ ﴿٢٨﴾ إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿٢٩﴾} صدق الله العظيم [يس 29].
فقد خسف الله بأصحاب الرَّسِّ فابتلعهم وقصورهم جَبَلُ الحمّة فغاصت قصورهم في بطن جبل الحمّة بكُن فيكون؛ صيحةً واحدةً فإذا هم خامدون مباشرةً بعد قتلهم للداعية الذي أعلن إيمانه بين أيديهم، وأمّا رسول الله إلياس والفتية الأنبياء المُكرمين فلا يزالون مُختبئين في كهفهم نظرًا لتهديد الوعيد: {لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [يس 18]، وبعد صحوتهم لم يعلموا ماذا حدث لقومهم من بعدهم وأراد رسول الله إلياس أن يبعث أحد الفتية إلى المدينة ليأتي لهم بطعامٍ ويلزم الحذر والمراقبة، وقال: {إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾} صدق الله العظيم [الكهف 20]. غير أن الرجل خرج إلى باب الكهف فلم يرَ قرية قومه في أعلى الحمّة وكأنّ الأرض ابتلعتهم فلم يروا لهم أنوارًا أو أيَّ أثرٍ أو ضجيجٍ مع أنّ الوقت من الليل لا يزال مبكرًا، فأدهشهم هذا الصّمت الرهيب فلم يسمعوا حتى نهيق حميرهم أو نُباح كلابهم فأدهشهم الأمر، ومن ثم قرّروا الانتظار إلى الصباح حتى يتبيّن لهم أمر قومهم أين ذهبوا وماذا حدث لهم من بعدهم، فعادوا إلى كهفهم مرةً أخرى فناموا نومةً أخرى؛ النّومة الكُبرى من ذلك الزمن ولا يزالون في سُباتهم إلى هذه الساعة: {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [الكهف 18].
فهل تدرون لماذا الرعب يصيب من اطّلع عليهم؟ إنه ليس كما تظنّون بأنه من طول أشعارهم وأظافرهم نظرًا للمدة الطويلة؛ ذلك تأويلٌ بالظنّ والظنّ لا يغني من الحقّ شيئًا، ولو كان هذا التفسير صحيحًا لما قالوا عِند لبثهم الأول: {لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ} [الكهف:19]؛ لكان تبيّن لهم بأنهم لبثوا كثيرًا نظرًا لطول أشعارهم وأظافرهم، ولكنهم لم يروا من تفسيركم شيئًا لذلك قالوا: {لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ}، وكذلك تفسيركم والأسطورة بأنه ذهب بالعملة ومن خلالها اُكْتُشِفَ أمرهم! بالله عليكم هل هذا تفسيرٌ منطقيٌّ؟! ولو كان كذلك لنبّأهم هذا الرجل بشأنهم وقصّتهم كما يقول المثل المصري من طأطأ لسلام عليكم، ولكنّا نجد الذين عثروا عليهم لم يحيطوا بشأنهم شيئًا، على العكس تَجادلوا في شأنهم واختلفت توقعاتهم في شأنهم ومن ثم ردّوا علمهم لخالقهم فقالوا: {ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَاناً ربّهم أعلم بِهِمْ} صدق الله العظيم [21:الكهف].
فمن أين جئتم بعلمهم وأخبارهم فنحن نَجِد القوم الذين عثروا عليهم لم يحِطهم الله بشأنهم شيئًا غير أنّ أهل العلم رَأَوْا بأنّه لا بُدّ أنّ لهم شأنًا في الكتاب إلى أجلٍ مسمّى وأنّ الله لم يبقِهم عبثًا فقرّروا أنْ يبنوا عليهم مسجدًا وذلك حتى يأتي بيان شأنهم المُقَدَّر في الكتاب.
وقد جاء الهدَف مِن بقائهم وهو لتعلموا بأنّ وعد الله حقٌّ وأنّ الساعة آتيةٌ لا ريب فيها فقد جعلهم الله مِن علامات الساعة الكبرى وكذلك الرَّقيم المُضاف إليهم مِن علامات الساعة إنه عبد الله ورسوله المسيح الحقّ عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام والذي ذكره الله في أوَّل سورة الكهف: {وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ﴿٤﴾ مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ ۚ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿٥﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
وكذلك أنتم يا معشر المُسلمين ليس لكم عِلمٌ بابن مريم وتظنّون بأنّ الله رفعه إليه جسدًا وروحًا؛ بل توفّاه الله رافِعًا روح ابن مريم إليه وأمر الملائكة بتطهير الجَسَد لذلك قال تعالى: {وَمُطَهِّرُكَ}. فقد طهّرته الملائكة وجعلته في تابوت السكينة ضِمن آياتٍ أخرى، ويوجد التابوت في نفق أصحاب الكهف في قرية الأقمر التي بجانب حورور في محافظة ذمار، وأُحَذِّر اليهود من دخول تلك المنطقة تحذيرًا كبيرًا وأتحدّاهم أن يحاولوا مسّهم بسوءٍ إن كانوا صادقين فإن كان لهم كيدٌ فليكيدونِ ولا ينظرونِ، والله مُحيطٌ بالكافرين. أولئك قد جعلهم الله وزرائي ولكنّ أكثركم لا يعلمون.
فانظروا يا أهل اليمن أصَدَقتُ أم كنتُ من الكاذبين، ولربّما تستهزئون بأمري فلا تبحثون عنهم شيئًا حتى يفجّر الله فيكم بركانًا عظيمًا تهتزّ منه أرضكم، فأطيعوا أمري واستخرجوا آيات التَّصديق ليعلم النّاس بأنّ وعد الله حقٌّ وأنّ الساعة آتيةٌ لا ريب فيها. وأُحَمِّل المسؤولية بالدرجة الأولى الرئيسَ اليمنيّ علي عبد الله صالح فافعلوا ما تؤمرون، وإن أردتم مزيدًا من أخبارهم زدناكم ولكنّكم سوف تُشاهدون الحقّ على الواقع الحقيقيّ فابدَأوا بالتابوت؛ تابوت السكينة من آيات مُلكي عليكم.
فليحمل أحدُ أهل اليمن خطابَنا هذا حتى يسلّمه إلى قرية حمّة ذياب والتي بين حورور والأقمر ذلك بأن القرية التي خَسَف الله بها قرية أصحاب الرسّ توجد تحت أقدامهم، وأما الكهف فيوجد في قرية الأقمر التي بجانب حمّة ذياب ولربّما استخدمه أحد الرعية فجعل فيه القصب غير أنه لا يعلم ما وراء الجدار القديم وإنه لمن الغافلين، فإن رأيتم أهل اليمن صامتون فاعلموا بأنهم لم يبحثوا عن هذه الحقيقة ولكن مَن فيه خيرٌ لنفسه فسوف يهتمّ بهذا الأمر حتى يُبيِّن للعالَم حقيقة المدعو [ناصر محمد اليمانيّ] هل يقول الحقّ أم كان من اللاعبين المهديّين الذين وسوست لهم الشياطين بغير الحقّ فضلّوا وأَضلّوا.
الإمام المهديّ المنتظَر ناصر محمد اليماني. ________________
بسم الله الرحمن الرحيم
والصلاة والسلام على خاتم الأنبياء والمُرسلين وآله الطيبين الطاهرين والتابعين للحق إلى يوم الدين
ای خردمندان و متدبران در آیات کتاب؛ جواب «الأواب» از همه به حقیقت نزدیکتر است و حال اطلاعات بیشتری دراختیارتان میگذاریم که چرا به مخاطبین، به صورت جمع خطاب شده و پاسخ مخاطب نیز جمع است .اما علت اینکه یکی از آنها با زبان جمع سخن میگوید:
{قَالَ قَآئِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا } صدق الله العظیم [الکهف: ۱۹}
علت این است که اگر با صیغه «مثنی» یعنی خطاب به دو نفر سخن میگفت چنین برداشت میشد که گوینده، از آنها نیست و همراه آنها در غار نبوده است و از آنجا که او همراه با مخاطبانش در غار مانده بود از مدت زمانی که همگی باهم در آن غار بودند با صیغه جمع سؤال میکند:
{قَالَ قَآئِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ}
و جواب او نیز به صورت جمع بیان میشود چرا که مخاطب هم با آنها در غار مانده بود. برای همین گفتند: {قَالُوا لَبِثْنَا} و سپس جواب از جانب سؤال کننده باز به صورت جمع بیان میشود چون او یکی از آنها بوده است و بعد از اینکه جوابی که شنید نشانه عدم اطمینان از مدت اقامت در غار بود: «یک روز یا قسمتی از روز»، جوابی داد که هم خود او و هم مخاطبینش را دربرمیگرفت. برای همین گفت: {قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ} و از آنجایی که او یکی از آنهاست برای همین برایمان روشن شد حکمت اینکه بجای خطاب به دونفر؛ به صورت جمع خطاب میشود:
{ قَالَ قَآئِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا}
برای این که آنها سه نفرند نه دو نفر و اگر میگفت: «کم لبثتما» یعنی شما دو نفر چقدر ماندهاید، مشخص میشد که کسی که آنها را مورد خطاب قرار داده از آنها نیست و همراه آنها در غار نبوده است و به خاطر آن که او از آنهاست نمیشود که با صیغه «مثنی» خطاب شوند، چون در آن صورت تعداد اصحاب کهف حتماً دو نفر میشد چون با صیغه «مثنی» دربارهشان صحبت شده بود. اما سؤال او از آنها درباره مدت اقامت همراهان و خودش است، چون او نیز همراه آنها درغار بوده و کلام خداوند بسیار دقیق بیان شده است. نظر شما چیست؟ فکر میکنید اگر سؤال کننده پرسیده بود:«کم لبثتما» یعنی شما دو نفر چقدر ماندهاید؛ ما او را جدا از تعداد اصحاب کهف به حساب نمیآوردیم؟ و همین طور اگر که سؤال کننده میگفت: «قال ربكم أعلم بما لبثتما» یعنی: «خداوندتان میداند که شما دو نفر چقدر در غار مانده اید» ، در این صورت روشن میشد که او خودش را از آنها جدا کرده و با آنها نیست. برای همین از جانب خود و آنها جواب داده و علام الغیوب را آگاه از مدت اقامت همگی میداند وبرای همین می گوید :
{قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ } صدق الله العظيم
وبه این ترتیب او با زبان جمع صحبت کرده و خود را از اصحاب کهف جدا نمیشمارد چون یکی از آنهاست؛ اینجاست که حکمت اینکه مخاطب با صیغه جمع سخن میگوید و همین طور علت اینکه به نام جمع به صورت فردی جواب میدهد روشن میشود:
{قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ } صدق الله العظيم
به علاوه در زبان عربی می توان دو نفر را به صورت جمع مورد خطاب قرار داد؛ اما ما میخواهیم دانش بیشتری درباره سخنان او به شما بدهیم، چون اگر او میگفت: «کم لبثتما» یعنی «شما دونفر چقدر در غار ماندهاید» ، مشخص میشد سؤال کننده از اصحاب کهف نبوده و گو اینکه او شخص دیگری است که آنها را یافته است؛ پس حتما از آنها به صورت صیغه «مثنی» سؤال میکرد. چون یکی از آنهاست از زمان اقامت همگیشان سؤال میکند و برای همین میگوید: «چقدر ماندهاید» یعنی با صیغه جمع: من و شماها صحبت میکند و پاسخ او نیز به صورت جمع داده می شود:
{قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ } صدق الله العظيم
پیش از این در باره تعداد، داستان، نام، ماجراشان و حکمت ماندن آنها در غار به تفصیل سخن گفتهایم و فتوا دادیم که سخن حقّی درباره شأن آنها وجود دارد، سخنی است که تعداد آنها را به درستی آورده است و خداوند آن «قول» را به عنوان رویدادی که تا به حال گفته نشده و در آینده بیان میشود، آورده است [حرف س در سیقولون نشانه آینده است] و آن اولین قسمت کلام خداوند است:
{سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}صدق الله العظيم
و این سخن حقّ، متعلق به مهدی منتظر و انصار اوست تا نشانهای برای اثبات درستی سخن گروهی باشد که تعداد و مدت اقامت و داستان آنها را به درستی بیان میکنند و خداوند اصحاب کهف را برخواهد انگیخت تا مردم بدانند چه گروهی، تعداد و مدت اقامت و داستان آنها را درست بیان کردهاند و چه کسانی در خطا بودهاند ؛تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا}صدق الله العظيم [الکهف:۱۲]
و این برانگیخته شدن آخر آنهاست که بعد از تمام شدن مدت دوم اقامت و خواب آخر آنها رخ خواهد داد، چون برخاستن دوم آنها شرطی از شروط بزرگ ساعت است و حکمت پیدا شدن قبلی آنها این بود که بر روی آنها بنائی ساخته شود تا روزی حکمت خواب ماندن آنها روشن شود؛ کسانی که آنها را پیدا کرده بودند، چیزی راجع به آنها نمیدانستند؛ جز اینکه دانستند که خواب ماندن آنها باید حکمت بالغهای داشته باشد برای همین هم گفتند:
{ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ }صدق الله العظيم
و علت این که درک کردند خداوند با حکمت بالغه خود آنها را در آن حالت باقی گذاشته است، این بود که دیدند آنها نمردهاند بلکه در خواب هستند. تلاش کردند تا بیدارشان کرده و از داستان واحوالشان با خبر شوند اما نتوانستند. پس متوجه شدند حکمت بسیار مهمی در کار است، لذا تصمیم گرفتند بنایی برای استتارآنها بسازند تا زمان مقدر شده برای روشن شدن ماندن آنها در خواب فرا رسد، ولی خداوند در آیات محکم کتاب خود حکمت باقی ماندن آنها را به شما گفته است. خداوند تعالی میفرماید:
{وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا}صدق الله العظيم
سؤال این است: منظور چه کسانی هستند که باید بدانند :
{ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا}صدق الله العظيم
آیا منظور اصحاب کهف است؟ اما آنها «ساعت» را تکذیب نمیکردند؛ آیا منظور کسانی است که اصحاب کهف را پیدا کردند:
{لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا}صدق الله العظيم
اما کسانی که اصحاب کهف را پیدا کردند، اصلا از حکمت ماندن آنها به عنوان نشانهای از نشانههای بزرگ ساعت باخبر نشدند، بلکه درباره آنها دچار اختلاف شده و با هم به جدال پرداختند و هر کس حکمتی غیر از حکمت دیگران برایشان درنظر میگرفت و آخر هم به حکمت باقی ماندن آنها دست پیدا نکردند و برای همین گفتند:
{ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ }صدق الله العظيم
وسؤال بدون پاسخ ماند که منظور از:
{لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا}صدق الله العظيم
چه کسانی هستند؟
آنها امتی دیگرند که در آخرالزمان و در عصری که نشانههای بزرگ ساعت رخ خواهد داد زندگی می کنند؛ آنها امت مهدی منتظرهستند که در زمان برانگیخته شدن او در قید حیاتند. اینها امت معدودی هستند که خداوند موعد عذاب را تا دوران آنها به تأخیر انداخته است. تصدیق فرموده خداوند تعالی: {وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۸﴾}صدق الله العظيم[ سورة هود]
و اما توضیح بیشتری درباره فرموده خداوند تعالی:
{لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا}صدق الله العظيم
در نزد ماست. آن وعده حقی که خداوند گواهی داده است به حق رخ خواهد داد، کدام است:
{هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}صدق الله العظيم[ سورة التوبة ۳۳ و سورة الصف :۹]
خداوند به دست چه کسی دین حق را بر تمام ادیان زمین چیره میکند؟ این امر در دوران مهدی منتظر ناصر محمد یمانی خلیفه خداوند در زمین رخ خواهد داد . خداوند او را بر تمام عالمیان چیره کرده و با او دین حقی را که با آخرین پیامبر و رسول خود فرستاده است، بر تمام ادیان روی زمین غالب خواهد کرد. این دین به تمام ادیان چیره شده و تمام مردم عالم پیرو یک دین خواهند شد. خداوند با این بنده؛ نور خود را کامل میگرداند، ولو مجرمان از ظهور او خشنود نباشند. پس ای جماعت مسلمانان! چرا کسی را که مردم را به عبادت خداوند واحد و قهار فرا میخواند انکار میکنید؛ آیا دعوت ناصر محمد یمانی را باطل و دروغ و بی اساس میدانید!!
{ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}صدق الله العظیم
ای برادران مسلمان من! نامهای خصوصی به دستم رسیده است که در آن یکی از علمای شیعیان میگوید:
این پایان اقتباس بیان امیر الحاج یحیی است، [ممنوعیت او از طرف ما نیست پس آن را لغو کنید تا بتواند دلایلش را بیاورد]. حال به حق به او پاسخ میدهیم. قسمت اصلی بیان او این است که :
این پایان اقتباس بیان امیر الحاج یحیی است
می گوییم ای امیر الحاج یحیی! چه کسی برایت فتوا داده است ناصر محمد یمانی میگوید باور کنید که من مهدی منتظر هستم که به حق از جانب پروردگارتان آمدهام؛ بلکه ما همواره به تمام انصار و بازدیدکنندگان فتوا دادهایم که هر دعوت و ادعایی نیاز به دلیل دارد، پس اگرنتوانم برای شما از قرآن دلایل و برهانهای قاطعی بیاورم که مورد پذیرش عقل و منطق باشد و با آنها بر شما چیره نشوم؛ مهدی منتظر نیستم. همین طور اگر از آنچه که خداوند با وحی تفهیمی به من آموخته است و وسوسه شیطان رجیم نیست، برایتان برهان حق قرآن را نیاورم. برای هر ادعایی برهانی لازم است و ما بر اساس قرآن حکم میکنیم تا بدانیم کدام بر حق بوده و بهترین تفسیر را بیان میکنیم. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا}صدق الله العظيم [الفرقان:۳۳]
این بدان سبب است که همان گونه که خداوند خلیفه خود آدم را از نظر علمی بر فرشتگان برتری داده بود؛ دانش مرا نیز بیش از شما قرار داده است تا این موضوع در تمام زمانها و مکانها، گواه و برهان خلیفهای باشد که خداوند برمیگزیند. درست مثل انتخاب طالوت به عنوان امام بنیاسراییل و برتری او. نبیّ آنها خطاب به ایشان گفت:
{وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّـهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۴۷﴾}صدق الله العظيم [البقرة]
اما در باره این فتوایت که گفتهای:
میگوییم: اگر شما تأیید کردید که خداوند ناصر محمد یمانی را به عنوان خلیفه شما انتخاب کرده است و به خاطر آن که با آیات روشن پروردگارتان برایتان دلیل آورده است او را تصدیق کنید؛ نه ترسی باید داشته باشید و نه قابل سرزنشید. اگربعد از آنکه از کتاب خداوند برایتان دلیل و حجت آورد، باور کردید او مهدی منتظر است، گناهی بر شما نیست حتی اگر او مهدی منتظر نباشد و گناه دروغ او، بر گردن خودش است و تا زمانی که شما را به سوی عبادت خداوند یکتا فرا بخواند و بگوید: «خداوندی که پروردگار من و پروردگار شماست را عبادت کنید» به خاطر اینکه او را تأیید کردهاید؛ بدی به شما نرسیده و متحمل خسارت نخواهید شد. امیر الحاج یحیی! فاجعه زمانی است که ناصر محمد یمانی به حق مهدی منتظر باشد و شما از او رو برگردانید. موضع تو در برابر حکمت مؤمن آل فرعون چیست که میگوید:
{أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ} صدق الله العظیم[ سورة غافر:۲۸]
و سپس فتوا داد که اگر موسی دروغ بگوید بر گردن خود اوست ولی مشکل اینجاست که اگر راست گفته و برخی از بلاهایی که وعده میدهد بر سرتان فرود آید چه؟ به این سخن حکیمانه که با حکم تو در تناقض است فکر کن و از یکی انصار میخواهم آیاتی که منطق مؤمن آل فرعون را بیان میکند برای تو بیاورد چرا که من برای خوردن سحری باید بروم.
وسلامُ على المُرسلين والحمدُ لله رب العالمين
الإمام ناصر محمد اليماني
پیوست:
{وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّـهُ وَقَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ ۖ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ ۖ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ ۖ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ ﴿٢٨﴾ يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّـهِ إِن جَاءَنَا ۚ قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ ﴿٢٩﴾ وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ ﴿٣٠﴾ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ ۚ وَمَا اللَّـهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ ﴿٣١﴾ وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ ﴿٣٢﴾ يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّـهِ مِنْ عَاصِمٍ ۗ وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣٣﴾وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءَكُم بِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّـهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا ۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّـهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ ﴿٣٤﴾}صدق الله العظیم[غافر]
- 7 - الإمام ناصر محمد اليماني 09 - 09 - 1430 هـ 30 - 08 - 2009 مـ
01:22 صباحاً
ـــــــــــــــــــ
لماذا لم يقل الله تعالى: [قال ربكم أعلمُ بما لبثتم]؛ بل قال: {قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ} صدق الله العظيم ؟
بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة والسلام على خاتم الأنبياء والمُرسلين وآله الطيبين الطاهرين والتابعين للحقّ إلى يوم الدين..
والجواب يا أولي الألباب المُتدبرين لآيات الكتاب وكانت أقرب الإجابات هي إجابة الأواب، ونزيدكم علماً عن سبب الجمع للمُخاطبين وردّ المُخاطب كذلك بالجمع، فأمّا سبب أنّ المُخاطب منهم خاطب بلسان الجمع، وقال: {قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا} صدق الله العظيم [الكهف:19]. وذلك لأنه لو خاطبهم بالمثنى فأصبح ليس منهم ولم يلبث معهم لو قال كم لبثتما وبما أنه منهم فهو يسألهم عن لبثهم جميعاً ولذلك كان الخطاب بصفة الجمع، فقال: {قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ} ثم ردوا عليه كذلك الجواب بالجمع لأنه المخاطب هو كذلك لبث معهم، ولذلك قالوا: {قَالُوا لَبِثْنَا}، ومن ثم جاء ردّ الجواب من السائل كذلك بالجمع لأنّه واحد منهم بعد أن سمع ردّ الجواب عن عدم التأكيد كم قدر لبثهم يوماً أو بعض يومٍ أو أكثر من ذلك ثمّ تكلم بالجواب الذي يشملهم هو والمُخاطبين جميعاً، ولذلك وقال: {قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ} [الكهف:19]. وذلك لأنّه واحدٌ منهم.
فتبيّنت لنا الحكمة بالحقّ من الخطاب للمثنى بالجمع في قوله: {قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا} وذلك لأنهم ثلاثة وليسوا اثنين، ولو قال (كم لبثتما) لأصبح الذي يخاطبهم ليس منهم ولم يلبث معهم وبما أنه منهم لا ينبغي أن يكون الخطاب بالمثنى لأن أصحاب الكهف سوف يصبح عددهم ليس إلا اثنان لو كان الخطاب بالمثنى، ولكن سؤالهم هو عن لبثهم ونفسه لأنه منهم، ولكن كلام الله دقيق في منتهى الصدق. فما رأيكم لو وجدنا أن السائل يقول (كم لبثتما) لأصبح السائل خارجاً عن عدد أصحاب الكهف، وكذلك لو قال السائل: (قال ربكم أعلم بما لبثتما) لأخرج نفسه أنه ليس منهم ولذلك ردّ عليهم باسمه واسمهم جميعاً فرد علم لبثهم لعلام الغيوب، ولذلك قال: {قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ} صدق الله العظيم [الكهف:19].
وذلك لأنه يتكلم بلسان الجمع ولم يخرج نفسه من عدد أصحاب الكهف لأنه واحدٌ منهم وقُضي الجواب عن الحكمة من المخاطب بلفظ الجمع وكذلك قُضي الجواب عن سبب قول المفرد باسم الجمع: {قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ}. وذلك لأنه واحدٌ منهم وهي النتيجة التي توصلوا إليها أنهم لا يعلمون جميعاً كم قدر لبثهم فتكلم عنهم بلسان الجمع لأنهُ واحدٌ منهم قد اتفقوا أنّهم لا يعلمون جميعاً قدر لبثهم ولذلك نطق باسم الجمع بالنتيجة التي توصلوا إليها: {قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ}.
إضافةً أنّ اللغة العربيّة لا تنفي خطاب المثنى بالجمع وإنما أردنا أن نزيدكم علماً عن السبب بقول المخاطب أنه لو قال كم لبثتما لأصبح خارجاً عن عدد أصحاب الكهف وكأنه دخيلٌ جديدٌ عثر عليهم، فحتماً سوف يسألهم بالمثنى لأنّ المخاطَبَين هما اثنان وبما أنه واحدٌ منهم ولذلك كان سؤاله عن لبثهم جميعاً، ولذلك قال كم لبثتم ((أي أنا وأنتم)) وذلك ردّه بحال الجمع: {قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ} صدق الله العظيم.
وسبق وأن فصّلنا عددهم وقصتهم وأسماءهم وشأنهم والحكمة من بقائهم، وسبق وأن أفتينا أنه يوجد هناك قول الحقّ في شأنهم الذي أحصى عددهم بالحقّ فجعله الله حدثاً مستقبلياً ولم يُقَل بعد وهو القول الأول: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} صدق الله العظيم [الكهف:22].
وذلك هو القول الحقّ للمهديّ المنتظَر وأنصاره ليكونوا من آيات التصديق للحزب الحقّ الذي أحصى عددهم ولبثهم وقصتهم فيبعثهم الله للبشر ليعلموا الحقّ من ربهم أيّ الحزبين أحصى عددهم ولبثهم وقصتهم بالحقّ وما عداه باطل. تصديقاً لقول الله تعالى: {ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَىٰ لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا} صدق الله العظيم [الكهف:12].
وهذا هو بعثهم الأخير بعد انقضاء لبثهم الثاني والأخير لأنّ بعثهم الأخير هو شرطٌ من أشراط الساعة الكُبرى، وإنما الحكمة عن سبب العثور عليهم من قبل لكي يقوموا عليهم بالبنيان حتى تأتي الحكمة من بقائهم نائمين، ولم يحِط الذين عثروا عليهم من أمرهم شيئاً إلا أنهم علموا أنّ بقاءهم نائمين لا بدّ لله حكمةٌ بالغةٌ من ذلك ولذلك قالوا: {فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ} صدق الله العظيم [الكهف:21].
وذلك لأنهم أدركوا أنّ لله حكمةٌ بالغةٌ من بقائهم فلم يجدوهم ميتين بل نائمين، حاولوا إيقاظهم ليسألوهم عن شأنهم وقصتهم فلم يستطيعوا إيقاظهم ثم أدركوا أنّ لله حكمة بالغة من بقائهم نائمين، ولذلك قرروا أن يقيموا عليهم بنياناً للتمويه حتى يأتي قدر الحكمة من بقائهم، ولكن الله قد أخبركم عن الحكمة من بقائهم في محكم كتابه، وقال الله تعالى: {وَكَذَٰلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا} صدق الله العظيم [الكهف:21].
والسؤال فمن هم الذين يعلمون: {أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا} صدق الله العظيم؟ فهل هم أصحاب الكهف ولكنهم ليسوا بمكذبين بالساعة، أم يقصد الذين عثروا عليهم {لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا}؟ ولكن الذين عثروا عليهم لم يتوصلوا أبداً إلى الحكمة من بقائهم وأنهم شرطٌ من أشراط الساعة الكُبَر؛ بل تنازعوا في شأنهم بالجدل فكلٌّ توقع لهم حكمة غير حكمة الآخرين ومن ثمّ لم يتوصلوا عن الحكمة من بقائهم، ولذلك قالوا: {فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ} صدق الله العظيم [الكهف:21].
وبقي السؤال بدون جواب فمن هم المقصودون {لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا} صدق الله العظيم [الكهف:21]؟ إنهم أمّة أخرى في آخر الزمان في عصر أحداث أشراط الساعة الكبرى؛ إنهم أمّة المهديّ المنتظَر في عصر بعثه تلك هي الأمّة المعدودة في الكتاب الذي أخّر الله موعد العذاب إلى عصرهم. تصديقاً لقول الله تعالى: {وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَىٰ أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلَا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ} صدق الله العظيم [هود:8].
وبقي معنا المزيد من البيان لقول الله تعالى: {لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا} صدق الله العظيم [الكهف:21]، فما هو وعد الله الحقّ؟ هو التصديق بوعده الحقّ: {هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (9)} صدق الله العظيم [الصف:9].
إذاً على يد من يظهر الله دين الحقّ على الدين كلّه في الأرض جميعاً؟ إنه في عصر المهديّ المنتظَر ناصر محمد اليماني خليفة الله في الأرض الذي سوف يظهره الله على العالمين جميعاً ويظهر به الله الدين الحقّ الذي جاء به خاتم الأنبياء والمُرسلين على الدين كُله في الأرض جميعاً فيهيمن به الله على كافة الأديان فيوحّد به الدين على العالمين أجمعين فيتمّ الله بعبده نوره ولو كره المجرمون ظهوره. فلماذا تنكرون يا معشر المُسلمين الداعي للبشر إلى عبادة الله الواحد القهار، فهل ترون دعوة ناصر محمد اليماني باطلاً ومنكراً وزوراً؟ {قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ} صدق الله العظيم.
ويا إخواني المُسلمين لقد جاءتني رسالة على الخاص يقول فيها أحد علماء الأمّة من الشيعة:
انتهى الاقتباس من بيان أمير الحاج يحيي (الموقوف وليس من قبلنا وسوف يُرفع عنه الحظر ليأتينا بحُجته)،ثم نردّ عليه بالجواب الحقّ عن أهم ما اقتبسنا من بيانه وهو قوله:
ونقول يا أيها الأمير الحاجّ يحيي، من ذا الذي أفتاك أنّ ناصر محمد اليماني يقول لكم صدقوني أني المهديّ المنتظَر الحقّ من ربّكم؟ بل تجدنا نفتي كافة الأنصار والزوار بالحقّ فنقول: اعلموا أنّ لكُل دعوى برهانٌ، فإذا لم أهيمن عليكم بالعلم والسُلطان بالبيان الحقّ للقرآن الذي يقبله العقل والمنطق فإذا لم أفعل فلست المهديّ المنتظَر ما لم آتيكم ببرهان البيان الحقّ للقرآن مما علمني الرحمن بوحي التفهيم وليس وسوسة شيطانٍ رجيمٍ، فلكل دعوى برهان. فلنحتكم إلى القرآن لكي نعلم أيّنا على الحقّ وأحسن تفسيراً. تصديقاً لقول الله تعالى: {وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا} صدق الله العظيم [الفرقان:33].
وذلك لأنّ الله زادني عليكم بسطةً في العلم كما زاد خليفته آدم بسطةً في العلم على الملائكة ليكون برهان الخلافة في كُلّ زمانٍ ومكانٍ لمن اصطفاه الله خليفة ًوإماماً، وكذلك كما زاد الإمام المُصطفى لبني إسرائيل الإمام طالوت، وقال لهم نبيهم: {وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (274)} صدق الله العظيم [البقرة].
وأمّا بالنسبة لفتواك بغير الحقّ في قولك:
ثم نقول لك إنه لا خوف عليكم لئن صدقتم بأنّ ناصر محمد اليماني اصطفاه الله خليفةً عليكم ثم صدقتموه لأنّه يحاجكم بآيات ربكم البيّنات فلا لوم عليكم ولا إثم إن صدقتم أنّه المهديّ المنتظَر بعد أن حاجكم بآيات الله من محكم كتابه، فحتى وإن لم يكن المهديّ المنتظَر فعليه كذبه ولن يصبكم سوءٌ بسبب تصديقه ولا خسارة ما دام يدعوكم إلى عبادة الله وحده ويقول ربي الله وربكم فاعبدوه. ولكن الكارثة عليكم أيها الأمير يحيي لو كان ناصر محمد اليماني هو حقاً المهديّ المنتظَر وأنتم عنه مُعرضون، فأين أنت من حكمة مؤمن آل فرعون الذي قال: {أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ} صدق الله العظيم [غافر:28]؟ ثم أفتاهم أنه لا مشكلة إن كان موسى كاذباً وعليه كذبه ولكن المشكلة أن يكون صادقاً يصبكم ببعض الذي يعدكم، فتدبر قول الحكمة المناقضة لحكمتك أخي الكريم وأرجو من أحد الأنصار أن يأتيه بالآيات من منطق مؤمن آل فرعون نظراً لأني مضطر للانصراف للسحور.
وسلامٌ على المُرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
الإمام ناصر محمد اليماني.
ــــــــــــــــــــــــ
الإمام ناصر محمد اليماني
09 - جمادی الآخر - 1428 هـ
25 - 06 - 2007 م
۴-تیر-۱۳۸۶ه.ش.
12:36 صبح
ــــــــــــــــــــ
مهدی منتظر راز حروف [مقطعه] قرآن عظیم را روشن میکند...
بسم الله الرحمن الرحيم
از مهدي مُنتظر دوازدهمین امام از أهل بيت مُطهّر وخاتم خُلفاء الله أجمعين إمام ناصر مُحمد يماني به تمام مسلمانان مؤمن به قُرآن العظيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع عباد الله الصالحين في الأولين وفي الآخرين، والصلاة والسلام على جميع الأنبياء والمرسلين من أولهم إلى مسك ختامهم النبي الأمي رسول الله إلى الناس أجمعين محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، والسلام على من اتّبع الهادي إلى الصراط المُستقيم، ثم أما بعد.. ای علمای امت! خداوند در امر برهان امامت، قرآن عظیم را حجت من بر شما قرار داده است واگر نتوانم از قرآن برهان علمی برای دانایان بیاورم؛ قرآن عظیم را حجت شما بر من قرار داده است. استهزاء کنندگان و متکبران، حقیقت بیانات را درک نمیکنند؛ تنها کسانی قادر به درک بیانات هستند که با تمرکز کامل و بصیرت و با عقل و منطق در آنها تدبر کنند تا دریابند آیا یمانی به حق سخن میگوید یا سخنانش بازیچه بوده و از روی ظن و گمان است و ندانسته به خداوند نسبت میدهد، درحالیکه ظن و گمان کسی را از حق بینیاز نمیکند. بیاناتی که عنوان میکنم، با احتهاد شخصی نیست که بعدش بگویم خدا میداند، ممکن است درست باشد یا غلط. با قیاس هم سخن نمیگویم؛ بلکه درهر موردی تأویل را درست از اصل مطلب برایتان می آورم. شما از وجود ۲۵ نبی و رسول در قرآن عظیم آگاهید و امام مهدی منتظر ۲۸ نبی و رسول را میشناسد. ممکن است یکی از شما سخن مرا قطع کرده و سؤال کند: «این سه تا را از کجا برایمان آوردهای؟ ما میدانیم تنها از۲۵پیامبر و رسول یاد شده است» و ما بلافاصله در پاسخ میگوییم در داستان مجهول قرآن عظیم، خداوند از سه رسول یاد مینماید؛ کسانی که خداوند آنها را به رسالت به سوی آبادی فرستاده است که داستانش پیچیده و مبهم است و درطی همان داستان روشن نشده است نام این رسولان و مردمان آن آبادی کدام است، بلکه همان گونه که میدانید خداوند داستان را مجهول گذاشته است. خداوند تعالی میفرماید:
{ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ } صدق الله العظيم [يس]
و ما پیش از این در یکی از بیانات روشن ساختیم که آنها همان افراد داستان مجهول در سوره کهف هستند؛ ابتدا بیان قبلی را برایتان آورده و سپس دانش وتوضیحات بیشتری در اختیارتان قرار خواهیم داد.
ـــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته السلام علينا وعلى جميع المُسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورُسله إلى العالمين من أوّلهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلم، ثم أمّا بعد.
به خدا که من نمیخواهم شما با سادهلوحی و بدون علم و هدایت و بدون کتابی روشن و واضح، به دنبال من بیفتید و از من پیروی کنید. بین من و شما و تمام مردم قرآن عظیم قرار دارد و هر کس را که خداوند با برهان خود یاری نماید، در موضوعاتی که دربارهشان شروع به گفتگو با شما کردیم؛ به حق پیروز خواهد شد...
و اما درباره اصحاب کهف؛ تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست؛ ای جماعت مسلمانان آیا نمیبینید که در این داستان قرآنی، خداوند تعداد اصحاب داستان را مجهول نگه داشته است؛ با وجود این که وقتی در قرآن داستانی بیان میشود بطور مفصل توضیح داده شده و سپس نام رسولی که بر آنها فرستاده شده و نام آبادی نیز به روشنی میآید؟ اما در قرآن داستانی را مییابیم که از آبادی یا قریهای سخن میگوید که مکان آن مجهول است؛ نام آن آبادی و مردمانش نیز بیان نشده است. بلکه این گونه از آنها یاد میشود: اهالی آبادی وقتی که رسولان به سویشان آمدند؛ ابتدا دو رسول به سویشان فرستاده شد که تکذیبشان کردند سپس سومین رسول برای تقویت آنها فرستاده شد و خداوند تعالی میفرماید:
در اینجاست که متدبران در قرآن شروع به فکر کردن میکنند... چرا خداوند این داستان را بصورت مبهم بیان مینماید و چرا مردمان آبادی ناشناسند؟ از چه قومی هستند؟ اسامی رسولانی که به سوی آنها فرستاده شده، چیست؟ باید در این داستان رازی غیر عادی از اسرار قرآن عظیم نهفته باشد که هنوز، هم برای علمای دین و هم مسلمانان پیچیده مانده است. از طرفی میدانید داستان اصحاب کهف هم مبهم است و باید بین آن و این داستانی که در آن قرآن از اهالی یک آبادی سخن میگوید که نام مردمش مشخص نمیشود و نام سه رسولی هم که به سویشان فرستاده شدهاند، مشخص نیست، رابطهای وجود داشته باشد. چرا مطلب مبهم است علیرغم این که اینها از قصص قرآنی هستند و داستانهای قرآن کاملا روشن و واضحند برای مثال بهترین داستان [احسن القصص] که قصه یوسف است، از اول تا آخر آن توضیح داده شده است. تمام قصههای قرآنی نیز چنین اند جز داستان این آبادی ورسولانی که به آن فرستاده شدهاند: { اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ}
حال به مقایسه نوع تهدیدی میپردازیم که اهالی آبادی برای ترساندن رسولان خداوند از آن استفاده کردند. رسولان خداوند تهدید شدند اگر دعوتشان را تمام نکنند و به آیین مردم آبادی باز نگردند سنگسار خواهند شد:
{ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ} یا باید دعوت خود را رها کرده و به آیین مردم آبادی بازگردند: { قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾ } صدق الله العظيم [يس] حال سراغ داستان اصحاب کهف میآییم و میبینیم آنها نیز با همین ترتیب مورد تهدید قرار گرفتند:
{ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾ } صدق الله العظيم [الكهف] حال به مقایسه تعداد رسولانی که به این آبادی فرستاده شدند میپردازیم و میبینیم خداوند تعدادشان را به صورت واضح و روشن بیان کرده است. خداوند تعالی میفرماید:
{ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ } صدق الله العظيم [يس:۱۴] حال به سراغ تعداد اصحاب کهف میرویم؛ که تعداد آنها نیز برای اهل تدبر و تفکر در قرآن به خوبی روشن و واضح است. تعداد آنها سه نفر است و چهارمی سگ آنهاست. خداوند تعالی می فرماید:
اما سخن حق، اولین سخن است؛ همان چیزی که یمانی منتظر و انصارش میگویند؛ او آن را از خدایش آموخته است نه این که در تاریکی تیری انداخته باشند. خداوند تعالی می فرماید: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} خداوند این سخن را به عنوان تیری در تاریکی توصیف ننموده است؛ بلکه سخنانی که آنها را پنج نفر دانسته و سگشان را ششمین و یا هفت نفر و سگشان هشتمین را به عنوان تیری در تاریکی وصف نموده است و این سخنان از روی علم و با برهان نیست بلکه با گمان و ظن بیان شده و جای حق را نمیگیرند . برای همین خداوند تعالی میفرماید: { وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ} این صحبتهایی است که تا آن زمان گفته شده است و برای همین خداوند میفرماید:
{ وَيَقُولُونَ}
اما سخن حق اولین سخن است که کسی آن را نگفته است و در علم غیب نهان مانده، تا مهدی منتظر و اولیاء او آن را بیان نمایند. برای همین خداوند نمیفرماید:[يقولون ثلاثة رابعهم كلبهم]؛ بلکه میفرماید : { سَيَقُولُونَ}: «خواهند گفت» و حال حق آمده و سخن حق بیان شده است آیا ایمان میآورید؟
اگر در فرموده خداوند تدبر کنید که میفرماید: { مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} [خداوند، شمار آنها را جز تعداد کمی نمیداند] معنی آن را درمییابید که سخن درست این است که کمترین تعداد ذکر شده حق است:
{ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ} و نمیشود تعداد از این کمتر باشد. چون اگر به صحبتهای اصحاب کهف دقت کنید میبینید یکی از آنها دیگران را مورد خطاب قرار میدهد و سخنش خطاب به یک نفر نیست، بلکه دو نفر را مورد خطاب قرار داده و میگوید: { فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ ،} صدق الله العظيم [الكهف:۱۹]
آیا برایتان روشن شد که من به حق از همه مردم درباره تعداد آنها آگاهترم و به حق دربارهشان فتوا می دهم؟ آیا تصدیق میکنید؟ ولی انسان بیش از هر چیز سر جدل دارد [اشاره به آیه کریم سوره الکهف:كَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴﴾ ]
اینان همان سه رسول قریه مجهول در داستان مجهول دیگرهستند. ممکن است یکی از شما سخن مرا قطع کرده و بگوید :«آنها جوانانی هستند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ذکری از رسول بودنشان به میان نیامده است». در پاسخ او می گوییم: باید کسی این جوانان را به حق دعوت کرده باشد تا از آن پیروی کنند؛ این دعوت کننده همان اولین رسول است و برادران جوانش که بعد از مرگ پدر تحت تکفل او [ذوالکفل] به خوبی پرورش یافته بودند؛ دعوت او را باور کردند. منظور از ذوالکفل داشتن کفالت دو نفر است و اسم او نیست. ماجرای آنها مانند قضیه موسی و هارون است، تنها فرقش این است که هارون از موسی بزرگتر بود و رسالت به سوی موسی فرستاده شد . خداوند برادرش هارون را به عنوان وزیر او برگزید و هردو را به سوی فرعون فرستاد و خداوند تعالی می فرماید:
{ فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ } صدق الله العظيم [طه:۴۷] اما رسالت به سوی موسی فرستاده شده بود، در مورد این جوانان هم، رسالت به برادر بزرگتر داده شد و دو جوان به او ایمان آوردند؛ پس خداوند بر هدایتشان افزود و همگی را به عنوان انبیاء مردمشان برگزید. آنها «اسباط» هستند نه از قوم یهودند و نه نصاری [مسیحی] بلکه «اسباط» یاسین علیه السلام هستند. آنها سه رسول خداوندند و «الیاسبنیاسین» یکی از آنهاست. امیدوارم خداوند مرا مورد مغفرت قرار دهد چون من در بیان قبلی بر اساس ظن درباره نام رسولی که اصحاب کهف به او ایمان آوردند، سخن گفتم. گفتم آن رسول ادریس است اما نام او ادریس نیست بلکه «الیاسبنیاسین» است و ادریس و الیسع برادران اوهستند و همگی فرزند پدری هستند که نامش یاسین است. این امر را به عنوان حجت بر علیه ناصر یمانی بکار نگیرید که چطور در بیان قبلی گفته است رسالت بر ادریس فرستاده شد و حالا میگوید خیر بر الیاس فرستاده شده است. در جواب میگویم : من برای تأویل نام رسول اصحاب کهف عجله کردم و با ظن سخن گفتم و این که «رسالت به سوی ادریس فرستاده شده است» ، تنها سخنی است که من از روی ظن و بدون یقین بیان نمودهام. باید منتظر وحی تفهیمی از جانب پروردگارم میشدم تا درباره بیان نام رسولی که رسالت به سوی او فرستاده شد، دانش بیشتری به من عطا میشد تا بدانم او ادریس است یا الیاس. خداوند تعالی می فرماید:
{ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿١١٤﴾ } صدق الله العظيم [طه] این عتاب خطاب به محمد رسولالله -صلى الله عليه وآله وسلم- که قرآن به او نازل شده بود نیست، بلکه خداوند کسی که علم بیان را به او عطا نموده است؛ یعنی ناصر محمد یمانی را مورد عتاب قرار میدهد. من قبل از این که خداوند با برهان قاطع از قرآن این امر را به من بیاموزد، در تأویل آن عجله کردم و بعد از این هرگز از روی ظن و گمان سخن نخواهم گفت. این اشتباه بزرگی نبود. من ادریس را بزرگترین برادر دانستم اما بزرگترین آنها ادریس نبود، بلکه «الیاسبنیاسین»عليهما الصلاة والسلام برادر بزرگ آنهاست. رسالت بر او نازل شد و ادریس نبیّ صدیقی بود که رسالت برادر خود الیاس را باور کرد. خداوند علم من درباره اسامی اصحاب کهف و کسی که رسالت پروردگار را دریافت کرده است بیشتر کرد. این سه نفر سه کتاب جدا نداشتند بلکه هر سه یک کتاب داشتند، کتابی که بر رسول خداوند الیاس نازل شده بود و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٢٣﴾ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٢٤﴾ أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ ﴿١٢٥﴾ اللَّـهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿١٢٦﴾ فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ﴿١٢٧﴾ إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿١٢٨﴾ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿١٢٩﴾ سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ﴿١٣٠﴾ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿١٣١﴾ } صدق الله العظيم [الصافات] بدانید این سه رسول همان «اسباط» یعنی اولاد یاسین هستند؛ خداوند هر سه نفر را به سوی یک آبادی فرستاد، آبادی یا قریه خودشان و به هر سه نفر تنها یک کتاب داد و آن کتاب به رسول خداوند الیاس نازل شده بود و هر سه رسول مردم را به کتاب رسول الله الیاس دعوت میکردند. برای همین خداوند تعالی می فرماید:
بدانید آنها اسباط یاسین هستند نه اسباط یعقوب. از فرزندان یعقوب تنها یوسف بود که به رسالت رسید. خداوند می فرماید «اسباط» و کلمه جمع بکار میبرد. نمیفرماید «سبط» تا اشاره به مفرد و یوسف علیه السلام باشد. سپس در آیه دیگری روشن میسازد «اسباط» از یهود و نصاری [مسیحی] نیستند. خداوند تعالی می فرماید:
و میدانیم بنی اسراییل فرزندان ۱۲ سبط بودند که به ۱۲ قبیله تقسیم شدند، نبی خداوند یعقوب درمیانشان نبود بلکه قبل از ایشان زندگی میکرد و آنها از نسل او بودند. خود یعقوب از نسل ابراهیم عليه الصلاة والسلام بود و یهودیان و نصاری- از نسل این دوازده سبط هستند. بنابر این یعقوب نه یهودی بود و نه نصرانی. خلیل خداوند ابراهیم عليه الصلاة والسلام نیز نه یهودی بود و نه مسیحی. اسباط سه گانه؛ سه برادری که رسول خدا بودند نیز نه یهودی بودند و نه نصاری[مسیحی] بلکه فرزند یاسین بودند. یاسین پدر این اسباط سه گانه است . یهودیان و نصاری از این سه برادر و ابراهیم خبری نداشتند بلکه از محمد رسولالله -صلى الله عليه وآله وسلم-خبر داشتند. در تورات و انجیلی که نزدشان بود خبر او نوشته شده بود و او را مانند فرزندانشان می شناختند. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
ای علمای امت! در مورد بیان حروف که در ابتدای ۲۹ سوره قرآن عظیم آمده است هوشیار باشید . گمان نمیکنید که این حروف، که کلمه نیستند و حروف مجزا هستند، حروف رمز اسم اصلی ۲۸ نبی و رسول خداوند و امام «ن» که ۲۹مین آنهاست باشند؟ شرط این نیست که حرف رمز اولین حرف نامی باشد که به آن قسم یاد شده است؛ میتواند اولین حرف یا حروف بعدی یا حرف آخر اسم باشد. در هر صورت حتماً از نام اول گرفته شده است [و از نام پدر گرفته نمیشود] . به حروف اول سوره مریم دقت کنید. این حروف انبیاء آل عمران هستند که به ترتیب یاد شده اند:
{ كهيعص ﴿١﴾ }:
«ک» رمز اسم نبي الله زكـريا عليه السلام. «ه» رمز اسم نبي الله هـارون برادر مريم عليه السلام. «ی» رمز اسم يـحيى عليه الصلاة والسلام. «ع» رمز اسم عـيسى عليه الصلاة والسلام.
و «ص» رمزی است که از صفت «الصدیقة» برای مریم علیها السلام گرفته شده است. رمز او از اسمش گرفته نشده است چون او نبی نیست، بلکه «صدیقه»ای است که کلمه خداوند را تصدیق کرده است. تصدیق فرموده خداوند تعالی که:
{ مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ } صدق الله العظيم [المائدة:۷۵]
اما آخرین رمز در قرآن عظیم در سوره قلم «ن» و این «ن» ناصر محمد یمانی است اگر که بدانید...خداوند مرا به عنوان نبی یا رسول جدیدی به سوی شما نفرستاده؛ بلکه من امام تمامی شما و امام انبیاء شما هستم مگر این که کسی نسبت به این که خداوند مرا امام فرزند مریم علیه الصلاة و السلام قرار داده است کافر باشد و بگوید شایسته تو نیست که امام نبیّ و رسول باشی در حالی که تو تنها یک فرد صالحی آن هم اگر فرد صالحی باشی ... در پاسخت فرموده خداوند تعالی را میآورم که برای نبی خود به اولین حرف نام ناصر سوگند میخورد؛ کسی که خداوند امر خود را به دست او بر تمام عالمیان چیره خواهد کرد و این جواب کافی است. خداوند تعالی میفرماید:
سلام خداوند بر اندیشمندان و اهل بصیرت؛ آنها که به سخنان گوش داده و از بهترین آن پیروی میکنند. ای جماعت مسلمانان بر شماست بدانید فرق بین تفسیر و تأویل من و تفاسیراکثرمفسران؛ فرق بین حق و باطل است. شما را به خدا به این تفسیر درباره ن و القلم نگاه کنید:
شما را به خدا قسم، آیا عقلتان این تفسیر را پذیرفته و قلبتان به آن اطمینان میکند؟ ای علمای امت آیا شما تا این حد ساده لوح هستید که بدون این که درمورد روایات با عقل و نور بصیرت فکر کنید تا حق یا باطل بودن آنها را دریابید؛ آنها را میپذیرید؟ مگر کسانی که خدا به آنها رحم کند...اگر از خدا بترسید و نخواهید روایاتی را که حق نیستند به او نسبت دهید؛ خداوند فرقان یعنی توانایی جدا کردن حق و باطل را به شما عطا خواهد کرد و فرقان نور و بینش بسیار دقیقی است که خداوند در قلب فرد میگذارد تا حق و باطل را بشناسد. پس به نامهایی که برای ماهی و گاو گذاشته شده دقت کنید «لیواقن» و «یهموث»؛ اینها اسامی شیطانی هستند؛ آیا این تأویل از نظر شما درستتر از تأویل مهدی منتظر است؟ و به زودی خبر را خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست...[ اشاره به آیه کریمه سوره الشعراء :ايَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ (۲۲۷)] که لعنت خداوند بر دروغگویان باد
وسلامٌ على المُرسلين والحمد لله رب العالمين حبيب المُصدقين المؤمنين الأولياء الصالحين..
الإمام ناصر محمد اليماني.
ــــــــــــــــــــ
- 1 -
الإمام ناصر محمد اليماني
10 - 06 - 1428 هـ
25 - 06 - 2007 مـ
12:36 صباحاً
ــــــــــــــــــ
المهدي المُنتظر يُبيّن للمُسلمين سرّ الأحرف في القُرآن العظيم ..
بسم الله الرحمن الرحيم
من المهديّ المُنتظر الإمام الثاني عشر من أهل البيت المُطهّر وخاتم خُلفاء الله أجمعين الإمام ناصر مُحمد اليماني إلى جميع المُسلمين المؤمنين بهذا القُرآن العظيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع عباد الله الصالحين في الأولين وفي الآخرين، والصلاة والسلام على جميع الأنبياء والمُرسلين من أوّلهم إلى مسك ختامهم النبيّ الأُمّي رسول الله إلى الناس أجمعين محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، والسلام على من اتّبع الهادي إلى الصراط المُستقيم، ثم أمّا بعد..
يا معشر عُلماء الأمّة، قد جعل الله القُرآن العظيم حُجّتي عليكم في بُرهان الإمامة أو حُجّتكم عليّ إذا لم أستطِع أن أقدّم لكم من القرآن بُرهان العلم والسُلطان لقوم يعلمون، ولن يدرك حقيقةَ البيان المُستهزئون ولا المُتكبّرون؛ بل الذين يتدبّرون البيان بالعقل والمنطق بتركيزٍ تامٍ بالفكر وبالبصيرة، فسوف يدركون هل ينطق اليماني بالحقّ أم كان من اللاعبين أو من الذين يقولون على الله بالظنّ ما لا يعلمون، والظنّ لا يغني من الحق شيئاً. فلا أكلمكم بالتأويل عن اجتهادٍ مني ثم أقول والله أعلم مُحتملاً الصح والخطأ، ولا بالقياس بل في نفس وقلب الموضوع، وتعلمون في القُرآن العظيم خمسةً وعشرين نبياً ورسولاً، ويعلم المهديّ المُنتظر ثمانية وعشرين نبياً ورسولاً. وقد يودّ أحد منكم أن يُقاطعني قائلاً: "من أين جئت لنا بثلاثة ونحن نعلم بأنّهم ليسوا إلا خمسة وعشرين نبياً ورسولاً؟". فأجيبه على الفور إنّهم رُسل الله الثلاثة في القصة المجهولة في القُرآن العظيم والذين أرسلهم الله إلى إحدى القُرى فجعل الله في قصتهم غموضاً فلم يُبيّن لكم في نفس القصة ما أسماء الرُسل أصحاب القرية ومن هم قومهم؛ بل جعلها الله قصةً مجهولةً كما تعلمون. وقال الله تعالى: {إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾} صدق الله العظيم [يس].
وقد بيَّنا في خطاب سبق هذا بأنّهم هم أنفسهم أصحاب القصة المجهولة في سورة الكهف، وأذكِّرُكُم بهذا الخطاب السابق ومن ثم نزيده تفصيلاً وأكثر علماً.
___________
بسم الله الرحمن الرحيم، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى جميع المُسلمين في العالمين والصلاة والسلام على جميع أنبياء الله ورُسله إلى العالمين من أولهم إلى خاتم مسكهم محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، ثمّ أمّا بعد..
وتالله لا أريدكم أن تكونوا ساذجين فتتّبعوني بغير علمٍ ولا هُدًى ولا كتابٍ مُنيرٍ، وبيني وبينكم والناس أجمعين هو القُرآن العظيم، فمن أيّده الله بسُلطانه فهو الغالب بالحقّ في القضايا التي بدأتكم في الحوار فيها، فأمّا أصحاب الكهف فعددهم ثلاثة ورابعهم كلبهم.
ويا معشر المُسلمين ألم تجدوا قصةً في القُرآن جعل الله أصحاب هذه القصة مجهولين برغم أنّ القُرآن إذا تلى القصص يُفصّلها تفصيلاً ومن ثم يذكُر اسم النبي المُرسل إليهم وقريتهم؟ ولكنّنا نجد في القُرآن قصةً لقريةٍ مجهولة الموقع والاسم وقومها الساكنين فيها؛ بل قال أصحاب القرية إذ جاءها المُرسلون والتي أرسل الله إليها اثنين فكذبوهما فعزّزنا بثالث، وقال الله تعالى: {وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤﴾ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦﴾ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٧﴾ قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم [يس].
وهُنا يبتدئ المُتدبِّر للقُرآن لماذا هذه القصة جعلها الله غامضةً بالنسبة لأصحاب هذه القرية؟ فمن هم قومها؟ وما أسماء المُرسلين الذين أرسلوا إليها؟ فلا بُدّ أن يكون في هذه القصة سرٌ غير عادي من أسرار القُرآن العظيم والتي لا تزال غامضةً على عُلماء الدين والمُسلمين، وأنتم تعلمون بأنّ هُناك قصةً لأصحاب الكهف غامضةٌ فلا بُدّ أن تكون لها علاقة بهذه القصة لأصحاب القرية التي قصّها القُرآن علينا بدون ذكر قومٍ من أصحاب هذه القرية وما أسماء هؤلاء الرُسل الثلاثة الذين أُرسلوا إليها، فلماذا هذا الغموض برغم أنّها قصةٌ والقصص واضحةٌ في القرآن كمثل أحسن القصص قصة يوسف والتي كانت قصةً من البداية إلى النهاية، وكذلك جميع قصص القرآن إلا هذه القرية والتي ابتعث الله إليها اثنين فكذّبوهما فعززنا بثالث.
ومن ثم تقومون بالمُقارنة أولاً في نوع التهديد والوعيد الذي خوّف أصحاب هذه القرية رُسلهم إن لم ينتهوا عن دعوتهم ويعودوا في ملتهم بأنهم سوف يرجمونهم ويمسّكم منّا عذابٌ عظيمٌ أو يعودوا في ملتهم تاركين دعوتهم: {قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٨﴾ قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩﴾} صدق الله العظيم.
ومن ثم تنتقلون إلى قصة أصحاب الكهف تجدون بأنّهم تلقوا نفس هذا التهديد والوعيد: {إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا} [الكهف:20].
ومن بعد ذلك تقومون بمقارنة بين العدد الرقمي للرّسُل إلى هذه القرية والذي جعله الله واضحاً وجليّاً، وقال الله تعالى: {إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ} [يس:14].
ومن ثم تنتقلون إلى العدد الرقمي لأصحاب الكهف والذي جعله الله أيضاً واضحاً وجليّاً لأهل التدبر والفكر بأنهم ثلاثة ورابعهم كلبهم. وقال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} صدق الله العظيم [الكهف:22].
فأمّا القول الحقّ هو القول الأول الذي سيقوله اليماني المُنتظر وأنصاره مما علمه ربّه ولم يكُن رجماً بالغيب.. لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ}، ولم يَصِفْ الله هذا القول بأنّه رَجمٌ بالغيب؛ بل الأقوال التي قد قيلت من خمسةٍ إلى سبعةٍ وثامنهم كلبهم فهذه الأقوال رَجمٌ بالغيب من غير علمٍ ولا سُلطانٍ؛ بل بالظنّ والظنّ لا يغني من الحقّ شيئاً، ولذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ}، فهذه أقوال قد قيلت لذلك قال تعالى: {وَيَقُولُونَ} بمعنى أنّه قد قيل، إذاً هذه الأقوال قد قيلت فأصبحت فعل ماضٍ يا أصحاب اللُغة العربيّة، أما القول الحقّ هو القول الأول والذي لم يقله أحد ولا يزال في علم الغيب حتى يقوله المهديّ المنتظَر وأولياؤه لذلك لم يقل الله: يقولون ثلاثة رابعهم كلبهم؛ بل قال: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لم يُقَل بعد لذلك قال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ} بمعنى أنّ هذا القول لا يزال في علم الغيب ولم يُقَل بعد، وها هو قد جاء القول الحقّ وقيل، فهل أنتم مؤمنون؟
ولو تدّبرتم قوله تعالى: {مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ} بمعنى أنّ القول الحقّ هو أقلّ الأرقام ؛ثلاثة ورابعهم كلبهم، ولا ينبغي أن يكون الرقم أقل من ذلك وذلك لأنّكم إذا نظرتُم في قول المخاطِب من أصحاب الكهف في التّخاطب فيما بينهم تجدونه لا يُخاطب واحداً بل اثنين، لذالك قال: {فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ} [الكهف:19]. فهل تبيّن لكم بأنّي حقّاً أعلم الناس بعددهم والمُفتي في أمرهم؟ فهل أنتم مُصدقون؟ وكان الإنسان أكثر شيء جدلاً!
وهم نفس الثلاثة الرُّسُل إلى القرية المجهولة في القصة المجهولة الأخرى، وقد يُقاطعني أحدكم فيقول: "إنهم فتية آمنوا بربهم ولم يذكر بأنّهم رُسل". ومن ثم نقول له: لا بُدّ للفتية من داعٍ إلى الحقّ حتى اتّبعوه وذلك هو الرسول الأوّل فصدّقه أخواه الفتية اللذَيْن كان قد تكفل برعايتهما ذو الكُفل من بعد موت أبيهم وربّاهم تربيةً حسنةً ولذلك يُكنّى ذا الكُفل وليس ذلك اسمه، ومثلهم ومثل ذي الكفل كمثل موسى وهارون إلا إنّ هارون أكبر من موسى وقد تنزلت الرسالة على موسى وجعل الله معه أخاه هارون وزيراً فأرسلهم إلى فرعون، وقال الله تعالى: {فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ} صدق الله العظيم [طه:47].
وأما الرسالة فتنزّلت على موسى عليه الصلاة والسلام، وكذلك الفتية تنزَّلت الرسالة على أخيهم الأكبر فآمن الفتية بأمره، ومن ثم زادهم الله هُدًى فجعلهم أنبياء مع أخيهم إلى قريتهم، ألا إنّهم هم الأسباط ولم يكونوا هوداً أو نصارى بل أسباط ياسين عليه السلام، ألا إنّهم هم الثلاثة المُرسلون ومنهم إلياس بن ياسين، وأرجو من الله المغفرة بأنّي قُلت في خطاب سابق قولاً بالظنّ في اسم الرسول الذي آمن به أصحاب الكهف فقلت أنّه إدريس وهو لم يكن اسمه إدريس بل اسمه إلياس بن ياسين وإدريس واليسع إخوته وجميعهم على أبٍ يُدعى ياسين، فلا تجعلوا ذلك حُجّةً على ناصر اليماني كيف أنّه يقول في خطابٍ سابقٍ أنّ الرسالة نزلت على إدريس والآن يقول بل نزلت على إلياس فأجيبه فوراً فأقول: إن ذلك كان بسبب استعجالي بتأويل اسم الرسول لأصحاب الكهف فقلتُه بالظنّ وهذا هو القول الوحيد الذي قلته بالظنّ دون أن أعلم علم اليقين بأنّه حقاً إدريس من تلَّقى الرسالة، وكان من المفروض أن أنتظر لوحي التّفهيم من ربّي حتى يزيدني علماً بالبيان ما اسم الرسول الذي تلَّقى الرسالة هل هو إدريس أم إلياس. وقال الله تعالى: {وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿١١٤﴾} صدق الله العظيم [طه]. وذلك لم يكن عتاباً لمحمدٍ رسول الله -صلى الله عليه وآله وسلم- الذي أنزل الله عليه القُرآن بل عتاباً للذي آتاه الله البيان ناصر محمد اليماني فقد استعجلتُ في التأويل في ذلك قبل أن يعلّمني ربي بذلك بالسلطان والبرهان من القرآن، ولن أقول بالظنّ من بعد ذلك أبداً، ولم يكن خطأي كبيراً وإنّما جعلت أكبر الفتية إدريس ولم يكن أكبرهم بل أكبرهم إلياس بن ياسين عليهما الصلاة والسلام، وهو من تلقّى الرسالة، وأما أخوه إدريس فهو صدِّيقٌ نبيٌّ لأنّه صدّق أخاه إلياس بالرسالة، فقد زادني الله علماً في أسماء أصحاب الكهف وأيٍّ الرسول منهم الذي تلَّقى الرسالة من ربه، وذلك لأنّه لا يُمكن أن يأتوا بثلاثة كُتبٍ بل جاءوا بكتابٍ واحدٍ وهو الكتاب الذي نزل على رسول الله إلياس، ولذلك قال الله تعالى: {وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٢٣﴾ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٢٤﴾ أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ ﴿١٢٥﴾ اللَّـهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿١٢٦﴾ فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ﴿١٢٧﴾ إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿١٢٨﴾ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿١٢٩﴾ سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ﴿١٣٠﴾ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿١٣١﴾} صدق الله العظيم [الصافات].
ألا أنهم هم الثلاثة الرسل الأسباط أي أسباط ياسين، وجميعهم أرسلهم الله إلى قريةٍ واحدةٍ وهي قريتهم ولم يؤتِهم الله إلا كتاباً واحداً وهو الكتاب المُنزّل على رسول الله إلياس، والثلاثة الرُسل يدعون إلى ما جاء في كتاب رسول الله إلياس. ولذالك قال الله تعالى: {قُولُوا آمَنَّا بِاللَّـهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٦﴾} صدق الله العظيم [البقرة].
ألا أنّهم هم أسباط ياسين ولم يكونوا أسباط يعقوب ولم يكن من ذرية يعقوب غير رسول الله يوسف، ولكن الله قال الأسباط جمعاً وليس مفرده السبط يوسف عليه الصلاة والسلام، ثم بيّن الله في آية أخرى بأنّ الأسباط لم يكونوا هوداً أو نصارى. وقال تعالى: {أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ} صدق الله العظيم [البقرة:140].
ونعلم بأنّ بني إسرائيل ينقسمون إلى اثني عشر قبيلة من ذرية الأسباط الاثني عشر، ولم يكن نبيّ الله يعقوب منهم؛ بل هو قبلهم وهم من ذُريته، ويعقوب من ذريّة إبراهيم عليه الصلاة والسلام، واليهود والنصارى من ذرية الاثني عشر الأسباط. إذاً يعقوب لم يكن يهودياً ولا نصرانياً، وكذلك خليل الله إبراهيم عليه الصلاة والسلام، وكذلك الأسباط الثلاثة الأخوة الرُسل لم يكونوا من اليهود أو النصارى بل هم من ذرية ياسين أبا الثلاثة الأسباط، ولم يكن لهم علمٌ بهم ولا بإبراهيم، بل كان لهم علمٌ بمحمدٍ رسول الله -صلى الله عليه وآله وسلم- مكتوباً عندهم في التوراة والإنجيل فهم يعرفونه كما يعرفون أبناءهم، ولذلك قال الله تعالى: {يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِيلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٦٥﴾ هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٦﴾ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَـٰكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٦٧﴾} صدق الله العظيم [آل عمران].
ويا معشر عُلماء الأمة، تيقَّظوا لبيان الأحرف التي جاءت في أوائل تسع وعشرين سورة في القُرآن العظيم، فما ظنّكم بأن تكون تلك الأحرف وإنّها ليست كلماتٍ؛ بل أحرفاً على حِدَة؛ رموزاً لأسماء المُقسم بهم وهم ثمانية وعشرون نبيّاً ورسولاً والإمام (ن) هو التاسع والعشرون؟ ولكن الرمز لم يكن شرطاً أن يكون أول حرفٍ من الاسم المُقسَم به بل أيّ حرفٍ من اسمه سواءً الحرف الأول من الاسم المُقسم به أو ما بعد الحرف الأول من حروف الاسم الأخرى، ولكنّها لا تتجاوز عن الاسم الأول.
فانظروا إلى الأحرف التي جاءت في أول سورة مريم فذلكم أنبياء آل عمران بالترتيب الأول فالأول { كهيعص ﴿١﴾ }:
فأمّا الرمز ( ك ) فأنّه يرمز لاسم نبيّ الله زكـريا عليه السلام.
وأمّا الرمز ( ه ) فإنّه يرمز لاسم نبيّ الله هـارون أخو مريم عليه السلام.
وأمّا الرمز ( ي ) فإنّهُ يرمز لاسم يـحيى عليه الصلاة والسلام.
وأما الرمز ( ع ) فإنّه يرمز لاسم عـيسى عليه الصلاة والسلام.
وأما الرمز ( ص ) فذلك رمز مُستنبط من اسم الصفة ( الصدّيقة ) مريم عليها السلام، ولم يؤخذ الرمز من اسمها لأنّها ليست نبيّة بل صِدّيقة صدّقت بكلمات ربّها. تصديقاً لقوله تعالى: {مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ} صدق الله العظيم [المائدة:75].
وأما الرمز الأخير في القُرآن العظيم في سورة القلم ( ن ) إنّهُ ( ن ) نـاصر محمد اليماني لو كنتم تعلمون، ولم يجعلني الله نبيّاً ولا رسولاً بل الإمام الشامل لكم ولأنبيائكم إلا من كفر بأنّ الله جعلني إماماً لابن مريم عليه الصلاة والسلام وقال: "لا ينبغي لك أن تكون إماماً لنبيٍّ ورسولٍ وأنت لست إلا رجلٌ صالح، وهذا إن كنت صالحاً". فسوف أردّ عليه بقوله تعالى الذي أقسم بأول حرف من اسم الناصر لنبيّه والذي سوف يُظهر أمره على العالمين على يده ويكفيه ذلك جواباً. وقال الله تعالى:
{ ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ﴿١﴾ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ﴿٢﴾ وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ ﴿٣﴾ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿٤﴾ فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ ﴿٥﴾ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ﴿٦﴾ } صدق الله العظيم [القلم]. وسلامُ الله على أهل الُلبِّ والبصيرة الذين يستمعون القول فيتّبعون أحسنه.
وعليكم أن تعلموا يا معشر المُسلمين بأنّ الفرق بين تأويلي وكثير من المُفسِّرين كالفرق بين الحقّ والباطل، فبالله عليكم انظروا إلى هذا التفسير والذي فسّر به الحرف ن والقلم:
فبالله عليكم هل هذا تأويل تقبله عقولكم وتطمئن له قلوبكم؟ فهل أصبحتم يا معشر عُلماء الأمّة ساذجين إلى هذا الحدّ إلا من رحم ربي فتأخذون الروايات دونما تفكّرٍ فيها بالعقل ونور البصيرة هل هذا حقّ أم باطل؟ فإن اتّقيتُم الله فلا تريدوا أن تقولوا بالروايات عليه غير الحقّ فلسوف يجعل لكم فُرقاناً وذلك نورٌ وبصرُ حديدٍ في القلب فتعرفون به الحقّ والباطل، ثم انظروا إلى اسم السمكة (ليواقن) واسم الثور (يهموث) وأرى ذلك من أسماء المَردة الشياطين، فهل ترون هذا التأويل أحقّ من تأويل المهديّ المُنتظَر؟ فسوف يعلمون نبأه بعد قليل وأي مُنقلبٍ ينقلبون، وأنّ لعنة الله على الكاذبين.
وسلامٌ على المُرسلين، والحمد لله ربّ العالمين..
حبيب المُصدّقين المؤمنين الأولياء الصالحين؛ الإمام ناصر محمد اليماني.
_____________
فتوا برای پرسشگران در باره مدت اقامت اول و دوم اصحاب کهف بر اساس حرکت سه سیاره در کتاب خداوند؛ کتابی که پندی است برای خردمندان....
الإمام ناصر محمد اليماني
16 - رمضان - 1433 هـ
04 - 08 - 2012 مـ
۱۴-مرداد-۱۳۹۱ه.ش.
08:55 صبح
ــــــــــــــــــ
فتوا برای پرسشگران در باره مدت اقامت اول و دوم اصحاب کهف بر اساس حرکت سه سیاره در کتاب خداوند؛ کتابی که پندی است برای خردمندان....
بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة والسلام على كافة أنبياء الله ورسله وآلهم الطيبين الطاهرين والتابعين الحق إلى يوم الدين، أما بعد..
ای کسانی که درباره مدت اقامت اول و دوم اصحاب کهف سؤال میکنید؛ شایسته نیست جز به حق به خداوند نسبت داده شود پس به این پرسش و پاسخ توجه کنید که ذکری است برای خردمندان...
س۱- بر اساس فرموده خداوند تعالی در آیه زیر، اصحاب کهف در زمان برانگیخته شدن خاتم الأنبياء والمرسلين محمد رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم نیز هنوز درغار بودهاند:
{ وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا }صدق الله العظيم [الكهف:۱۸]
سؤالی که مطرح میشود این است که آیا اصحاب کهف بعد از سپری شدن خواب و اقامت اول خود از غار خارج شده و دوباره به آن بازگشتند؟ و از آیات محکم کتاب چه دلیلی دارید که نشان دهد آنها بعد از خواب اول از غار خارج شده و سپس برای گذراندن دوره دوم اقامت به آن بازگشتهاند؟
ج۱-برهان آشکار کتاب خداوند که نشانه خارج شدن همه آنها از غار بعد از خواب اول است این فرموده خداوند تعالی است:
{ وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ } صدق الله العظيم [الكهف:۲۵]
از این آیه استنباط میکنیم همه آنها بعد از تمام شدن خواب اول از غار خارج شدهاند و برای همین هم خداوند تعالی میفرماید:
{ وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ } صدق الله العظيم [الكهف:۲۵]
یعنی آنها بعد از گذشت ۳۰۰ سال قمری [مترجم: منظور سال بر اساس حرکت ماه است؛ هر روز قمری معادل ۳۰ روز زمینی و هر سال قمری معادل ۳۰ سال زمینی است. لذا ۳۰۰سال قمری معادل۹۰۰۰ سال زمینی است] از غار خارج شدهاند.
س۲- بعد از آنگه خداوند آنان را از خواب اول برانگیخت، آیا از سوی مردم مورد سؤال واقع شدند تا داستان خود را برایشان بیان کنند؟
ج۲- جواب این سؤال را در آیات محکم کتاب خداوند پیدا میکنید؛ حکمت برخاستن اول آنها پرسوجو بین خودشان بود؛ آنها از جانب احدی از مردم عالم مورد سؤال واقع نشدند، تا قبل از فرا رسیدن زمان مقدر در کتاب مسطور خداوند؛ رازشان فاش نشود. لذا خداوند تعالی میفرماید:
{ كَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ } صدق الله العظيم [الكهف:۱۹]
پس برایتان روشن شد که خداوند آنها را از خواب اول برانگیخت تا با یکدیگر صحبت کنند.آنها بعد از بلند شدن از خواب اول با هیچ کسی صحبت نکردند و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَكَذَٰلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ ۚ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ ۖ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ ۚ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَـٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَىٰ طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا ﴿١٩﴾ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾ } صدق الله العظيم [الكهف]
س ۳- آیا مردی که از غار خارج شد به شهر رفت و برایشان غذا آورد؟
ج۳- خیر به غار بازگشت، چون خداوند بعد از آنها شهر مردمشان را به زمین فروبرده بود. کسی که به در غار رفت، نه شهر را دید و نه نوری به چشمش خورد. شب هنگام بود و او به جز تاریکی مطلق در آرامش شب، چیزی نتوانست ببیند؛ حتی کورسویی از منازل مردم شهر به چشم نمیخورد و سیاهی مطلق بود.
پس از اصحاب نظر خواست، همگی بر در غار آمدند و تلاش کردند صدای پارس سگ و یا صدای الاغ یا سایر چهارپایان یا بانگ خروسی را بشنوند که نشانهای از وجود زندگانی باشد که در خوابند. اما هیچ چیز نشنیدند، گویا در اطرافشان اثری از حیات نیست. این امر باعث وحشتشان شد! پس تصمیم گرفتند به غار بازگردند و تا صبح بخوابند و سپس ببینند بعد از آنها چه بر سر مردمان آمده است. آنها نمیدانستند خداوند آبادیشان را ۹۰۰۰ سال قبل به کام زمین فرو برده است. به غار بازگشتند که تا صبح بخوابند و خداوند آنها را به خواب برد تا زمان برانگیختن دومشان که بعد از نه سال رخ خواهد داد فرابرسد. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{ وَازْدَادُوا تِسْعاً}صدق الله العظيم [الكهف:۲۵]
به خداوند شهادت میدهم که مدت زمان اقامت اول آنها ۹۰۰۰ سال زمینی و زمان خواب دوم آنها نیز برابر ۹۰۰۰ سال زمینی است و ما از راستگویانیم.
ممکن است کسی این سؤال را مطرح نماید: «سخن شما عجیب است! چگونه چنین چیزی ممکن است؟ مدت خواب اولشان ۳۰۰ سال است، اما شما میگویید ۹۰۰۰سال ! و خواب دومشان هم ۹ سال است و باز شما میگویید ۹۰۰۰ سال! این چیز عجیبی است! پس از آیات محکم کتاب اسرار مربوط به شمارش سال و حساب را به ما بیاموزید تا ذکری برای خردمندان و فتوایی برای کسانی باشد که از مدت اقامت و خواب اول و دوم اصحاب کهف سؤال میکنند».
امام مهدی ناصر محمد یمانی در پاسخشان می گوید: محاسبات کتاب خداوند بر اساس حرکت سه جرم آسمانی است؛ یکی از آنها جرمی است که نور میدهد یعنی«مضیء» است [خورشید]؛ دیگری نور را بازتاب میدهد یعنی «منیر» [ماه] و سومی زمینی که انسان در آن زندگی میکند. ممکن است کسی سؤال کند: «آیا در کتاب خداوند یک حساب شمسی و یک حساب قمری وجود دارد؟». در جواب سؤال کنندگان به حق فتوا میدهیم: حساب شمسی وجود دارد که بر اساس حرکت خورشید است و حساب قمری بر اساس حرکات ماه است. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{ الشَّمْس وَالْقَمَر بِحُسْبَانٍ(۵) } صدق الله العظيم [الرحمن]
یک ماه شمسی [طول یک ماه در خورشید] برابر هزار روز در کره ماه است.
سؤالی که مطرح میشود این است که: یک روز قمری براساس تقویم بشر چند روز میشود؟ و جواب این است که: یک روز قمری معادل سی روز زمینی است و به همین ترتیب یک ماه شمسی معادل هزار ماه زمینی است.
برای اینکه مسئله برایتان پیچیده نشود، بدانید یک ثانیه قمری برابر سی ثانیه زمینی است؛ به همین ترتیب یک دقیقه قمری برابر سی دقیقه زمینی و یک ساعت قمری برابر سی ساعت زمینی و یک روز قمری برابر سی روز زمینی است. یک ماه قمری معادل سی ماه زمینی است. پس یک سال قمری حتماً معادل سی سال زمینی میشود. حال به سراغ فرموده خداوند تعالی میآییم که:
{ وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ } صدق الله العظيم [الكهف:۲۵]
مقصود از ۳۰۰ سال؛ سال برحسب سال قمری و حرکت ماه و حساب ایام در ماه است.
سؤالی که مطرح میشود این است: ۳۰۰ سال قمری معادل چند سال زمین است؟ جواب اینکه: چون یک روز قمری معادل سی روز زمین است و یک ماه قمری معادل سی ماه زمین؛ پس اگر ضرب انجام دهیم:
۳۰۰x۳۰سال =۹۰۰۰ سال
یعنی ۹۰۰۰ سال بر اساس محاسبات زمینی نه یک ثانیه بیشتر و نه یک ثانیه کمتر.
پس { ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ} سیصد سال قمری و برابر ۹۰۰۰ سال زمینی است نه یک ثانیه بیشتر و نه یک ثانیه کمتر.
حال به سراغ مدت اقامت و خواب دوم آنها میاییم. خداوند تعالی میفرماید:
{وَازْدَادُوا تِسْعاً}صدق الله العظيم [الكهف:۲۵]
به کلام خداوند تعالی باز میگردیم که میفرماید:
{ الشَّمْس وَالْقَمَر بِحُسْبَانٍ(۵) } صدق الله العظيم [الرحمن]
این یعنی مدت خواب دوم آنها بر اساس حرکت خورشید و محاسبات شمسی؛ ار آنجایی که یک ماه شمسی برابر هزار ماه بشر است؛ پس یک سال شمسی برابر هزار سال از سالهایی میشود که شما شمارش میکنید و اینجاست که بیان حق این فرموده خداوند تعالی را درک میکنیم:
{وَازْدَادُوا تِسْعاً}صدق الله العظيم [الكهف:۲۵]
یعنی نه سال شمسی و از آن جایی که هر سال شمسی برابر هزار سال زمین است، پس معنی حق { وَازْدَادُوا تِسْعاً } نه سال شمسی است. به خاطر آنکه یک ماه شمسی برابر هزار ماه در زمین است، پس یک سال شمسی هم برابرهزار سالی است که شما میشمارید.
پس بیان حق این فرموده خداوند تعالی:
{وَازْدَادُوا تِسْعاً}صدق الله العظيم [الكهف:۲۵]
۹سال شمسی است که معادل ۹۰۰۰ سال شماست و مدت اقامت اول و دوم آنها برابراست و یک ثانیه کم و زیاد نیست، با وجود این که مدت زمان ذکر شده بر اساس حرکت یک سیاره نیست؛ بلکه خورشید و ماه و زمین در آن [مدت زمان] مشارکت داشتند
پس حساب مدت اقامت بر حسب محاسبات بشر این شد که:
اقامت اول ۹۰۰۰ سال بوده است و اقامت دوم نیز ۹۰۰۰ سال خواهد بود و سخن ما راست است....
وسلامٌ على المرسلين، والحمد لله رب العالمين..
ممکن است یکی از پرسشگران بخواهد بگوید: «ناصر محمد! تو در مورد محاسبه حرکات فلکی، عالم نجومی دانایی هستی». امام مهدی در پاسخ میگوید: به خداوند قسم من نه روزی از علوم فلکی خبر داشتم و نه عالم دینی بودم. این بیان حق قرآن است! آیا فکر نمیکنید؟ اگر من از علمای فلک بودم که آغاز ماه شوال سال ۱۴۳۳[۱۳۹۱ه.ش.] را مانند علمای نجوم عرب و عجم اعلام میکردم. همه آنها متفق القول روز یکشنبه را آغاز ماه شوال سال ۱۴۳۳ اعلام کردند، چون بر حسب محاسبات فلکی آنها، ماه در غروب جمعه ۲۹رمضان قبل از خورشید غروب میکرد و لذا امکان رصد آن وجود نداشت و شنبه ادامه رمضان به حساب آمد. اما مهدی منتظر روز شنبه را عید مبارک فطر اعلام نمود؛ چرا که من از جانب خداوند چیزی را میدانم که تمام علمای نجوم عرب و عجم از آن بی خبرند.
«ستایش براى خداست. به زودى آیاتش را به شما نشان خواهد داد، و آن را خواهید شناخت.» و پروردگارت از آنچه مىکنید، غافل نیست
أخوكم الإمام المهدي ناصر محمد اليماني
الإمام ناصر محمد اليماني
16 - 09 - 1433 هـ
04 - 08 - 2012 مـ
08:55 صباحاً
ـــــــــــــــــــ
الفتوى للسائلين عنْ لَبْثِ أصحاب الكهف الأول والثاني بحساب ثلاثة كواكبٍ في الكتاب، ذكرى لأولي الألباب..
بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة والسلام على كافة أنبياء الله ورسله وآلهم الطيبين الطاهرين والتابعين الحق إلى يوم الدين، أمّا بعد..
ويا معشر السائلين عن لَبْثِ أصحاب الكهف الأول والثاني، حقيقٌ لا أقول على الله إلا الحقّ، وإليكم السؤال والجواب من محكم الكتاب ذكرى لأولي الألباب:
ســـ 1 - بما إنّ أصحاب الكهف لا يزالون في كهفهم في زمن بعث خاتم الأنبياء والمرسلين محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بدليل قول الله تعالى: {وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا} صدق الله العظيم [الكهف:18].
والسؤال الذي يطرح نفسه: هل أصحاب الكهف بعد أن انقضى لبثهم الأول خرجوا من كهفهم ومن ثم عادوا؟ وما دليلك من محكم الكتاب على خروجهم بعد انقضاء لبثهم الأول وعودتهم إلى كهفهم لقضاء لبثهم الثاني؟
جـــ 1 - فأمّا البرهان المبين في محكم القرآن على خروجهم من كهفهم بعد انقضاء لبث نومتهم الأولى فتجدونه في قول الله تعالى: {وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ} صدق الله العظيم [الكهف:25]. ونستنبط من هذه الآية أنهم خرجوا جميعاً من كهفهم بعد انقضاء لبثهم الأول. ولذلك قال الله تعالى: {وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ}، بمعنى أنهم خرجوا منه بعد مُضي ثلاث مائة سنة قمريّة.
ســـ 2 - وهل بعد أن بعثهم الله بعد انقضاء لبثهم الأول، فهل سُئِلوا من أحدٍ من العالمين حتى يخبرونه بقصتهم؟ والجواب تجدونه في محكم الكتاب إن الحكمة من بعثهم هو للتساؤلٍ فيما بينهم، ولم يتساءلوا مع أحدٍ من العالمين حتى لا يكشف الله سرّهم إلى القدر المقدور في الكتاب المسطور. ولذلك قال الله تعالى: {كَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ} صدق الله العظيم [الكهف:19].
ويتبين لكم أنّ الله بعثهم ليتكلموا مع بعضهم بعضاً، ولم يتكلموا من بعد بعثهم في اللبْثِ الأول مع أحدٍ، ولذلك قال الله تعالى: { كَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا} صدق الله العظيم [الكهف:19].
ســـ 3 - فهل الرجل الذي خرج من الكهف ذهب إلى المدينة فأحضر لهم طعاماً؟
جـــ 3- بل عاد من باب الكهف كون الله خسف بمدينةِ قومِهم من بعدهم، ولذلك خرج الرجل إلى باب الكهف ولم يشاهد مدينةً ولا أضواءً، وكان الوقت ليلاً ولكنه لم يشاهد شيئًا غير ظلامٍ دامسٍ في سكون الليل، ولم يشاهد حتى قَبَسَ ضوءٍ في بيوت أحدٍ من القرية الكبيرة، بل ظلامٌ دامسٌ.
ومن ثم استدعى أصحابه لينظروا في الأمر، ومن ثم خرجوا جميعاً إلى باب الكهف فأَرهفوا السمع علّهم يسمعون نباح كلابٍ أو نهيق حميرٍ أو أصوات أنعامٍ أو صياح ديكٍ ليدلّهم على وجود قومهم أحياءٌ فلعلّهم نائمين، ولكنهم لم يسمعوا شيئًا وكأنه لا حياة حولهم، فأدهشهم الأمر! ومن ثم قرّروا العودة إلى الكهف ليناموا إلى الصباح ومن ثم ينظروا من باب الكهف ماذا حدث لقومهم من بعدهم، فهم لا يعلمون أنّ الله خسف بقرية قومهم قبل تسعة آلاف سنة، حتى إذا رجعوا إلى كهفهم ليناموا إلى الصباح ومن ثم ضرب الله على آذانهم لقضاء لبثهم الثاني تسع سنوات. ولا يزالون حتى الساعة الآن في منامهم لقضاء لبثهم الثاني. تصديقاً لقول الله تعالى: {وَازْدَادُوا تِسْعاً} صدق الله العظيم [الكهف:25].
وأشهد لله أنَّ زمن لبثهم الأول تسعة آلاف سنة بحساب أيام البشر، وإنّ زمن لبثهم الثاني تسعة آلاف سنة بحساب أيام البشر، وإنا لصادقون .
ولربما يودُّ أحد السائلين أن يقول: "إن هذا لشيء عُجاب! فكيف لبثُهم الأول ثلاث مائة سنة، فتقول تسعة آلاف سنة! وكذلك لبثهم الثاني تسع سنوات وتقول كذلك تسعة آلاف سنة؟ إن هذا لشيء عجاب! فعلّمني من أسرار الحساب في محكم الكتاب ذكرى لأولي الألباب وفتوى للسائلين عن لبث أصحاب الكهف الأول والثاني". ومن ثم يردُّ عليهم الإمام المهدي ناصر محمد اليماني وأقول: إنّ الحساب سوف يكون بحساب حركة ثلاثة كواكبٍ أحدهم كوكب مضيءٌ وكوكب منيرٌ وكوكب أرض البشر. ولربما يودُّ السائل أن يقول: "وهل يوجد في الكتاب حساب قمريٌّ وحساب شمسيٌّ؟" . ومن ثم نُفتي السائلين بالحق أنه يوجد حساب شمسيٌّ بحركة الشمس، وحساب قمريٌّ بحركة القمر. تصديقاً لقول الله تعالى: {الشَّمْس وَالْقَمَر بِحُسْبَانٍ} صدق الله العظيم [الرحمن:5].
وشهر الشمس يعدل ألف يوم قمريٍّ من أيام ذات القمر .
والسؤال الذي يطرح نفسه: فكم يعدل يوم القمر بحسب أيام البشر؟
والجواب: ثلاثون يوماً أرضيّاً بحسب أيام البشر، إذاً الشهر الشمسي يعدل ألف شهرٍ من أشهر البشر.
وحتى لا تُعَقَدُ عليكم المسألة فاعلموا أنّ الثانية الواحدة من ثواني القمر تعدل ثلاثين ثانية أرضية، وكذلك الدقيقة تعدل ثلاثين دقيقة أرضيّة، والساعة تعدل ثلاثين ساعة أرضيّة، واليوم يعدل ثلاثين يوماً أرضيّاً، والشهر يعدل ثلاثين شهراً أرضيّاً، والسنة القمرية لذات القمر حتماً سوف تعدل ثلاثين سنة أرضيّة. ومن ثم نأتي لقول الله تعالى: {وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ} صدق الله العظيم، ويقصد بحساب السّنة القمريّة لذات القمر وبحركة القمر ويوم القمر.
والسؤال الذي يطرح نفسه،:فكم تعدل ثلاث مائة سنين قمريّة بحساب سنين البشر؟ والجواب: فبما أنّ اليوم القمري لذات القمر يعدل ثلاثين يوماً أرضياً والشهر ثلاثين شهراً فحتماً السَّنة القمريّة الواحدة لذات القمر تعدل ثلاثين سنة أرضيةً، إذاً نقوم بضرب:
[ {ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ} x ثلاثون ] = تسعة آلاف سنة بحساب السنين الأرضيّة بنفس حساب أيام البشر لا تزيد ثانية واحدةً ولا تنقص ثانية واحدة.
[[ {ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ} قمرية تعدل 9000 ألف سنة لا تزيد ثانية ولا تنقص ثانية ]]
ومن ثم نأتي لحساب لبثهم الثاني تصديقاً لقول الله تعالى: {وَازْدَادُوا تِسْعاً} صدق الله العظيم [الكهف:25].
ومن ثمّ نعود لقول الله تعالى: {الشَّمْس وَالْقَمَر بِحُسْبَانٍ} صدق الله العظيم [الرحمن:5]. فهذا يعني أنّ لبثهم الثاني هو بالحساب الشمس لحركة الشمس، وبما أنّ الشهر الشمسي يعدل ألف شهرٍ في محكم الكتاب حسب أيام البشر إذاً السَّنة الشمسيّة الواحدة تعدل ألف سنة مما تعدون، ومن ثم نعلَم البيان الحق لقول الله تعالى {وَازْدَادُوا تِسْعاً} صدق الله العظيم، أي: تسع سنوات شمسيّة. وبما أنّ السّنة الشمسيّة الواحدة تعدل ألف سنةٍ من سنين البشر البيان الحقّ لقول الله تعالى: {وَازْدَادُوا تِسْعاً} أي: تسع سنوات شمسية، وبما أن الشهر الشمسي يعدل ألف شهر من أشهر البشر إذاً السّنة الشمسيّة تعدل ألف سنة مما تَعُدّون.
إذا البيان الحقّ لقول الله تعالى: {وَازْدَادُوا تِسْعاً} أي تسع سنين شمسيّة، وهي تعدل تسعة آلاف سنة مما تعدون، وتساوى لَبْثَهم الأول ولبثهم الثاني، فلم تَزِد ثانية أو تنقص ثانية واحدة برغم إنّ الحساب لم يكن بحساب حركة كوكبٍ واحدٍ، بل اشترك فيها حساب حركة القمر والشمس والأرض.
وانتهت النتيجة بحساب أيام البشر :
لبثهم الأول تسعة آلاف سنة مما تعدّون، ولبثهم الثاني تسعة آلاف سنة مما تعدّون، وإنا لصادقون ..
وسلامٌ على المرسلين، والحمد لله رب العالمين..
ولربّما يودّ أن يقول أحد السائلين: "يا ناصر محمد إنك عالِمٌ فلكيٌّ عليمٌ بحساب حركة الكوكب" . ومن ثم يردّ عليه الإمام المهدي وأقول: أقسم بالله العظيم ما كنت يوماً عالِماً فلكياً ولا عالِمَ دينٍ؛ ولكنه البيان الحقّ للقرآن! أفلا تتفكرون؟ ولو كنت عالماً فلكيّاً كما تزعمون لوجدتم إعلاني لغرّة شهر شوال لعام 1433 كمثل إعلان كافة علماء الفلك العرب والعجم؛ متفقين أنّ غرّة شوال لهذا العام 1433 لا تنبغي أن تكون السبت بل الأحد، كونهم حسب علمهم الفلكيّ أنّ القمر يغرب قبل غروب شمس الجمعة 29 رمضان 1433 للهجرة، ولكنّ إعلان المهدي المنتظر إنّ عيد الفطر المبارك يوافق يوم السبت، كوني أعلم من الله ما لا يعلمه كافة علماء الفلك العرب والعجم. والحمد لله رب العالمين سيريكم آياته فتعرفونها، وما ربك بغافل عمّا تعملون.
أخوكم الإمام المهدي ناصر محمد اليماني.
ــــــــــــــــــــ
درباره راز ترس و فرار کسانی که اصحاب کهف را دیده ولی چیزی درباره آنها نمیدانند برایتان فتوا دادم...
الإمام ناصر محمد اليماني
25 - ذی القعدة - 1429 هـ
24 - 11 - 2008 مـ
۴-آذر-۱۳۸۷ه.ش.
02:53 صبح ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا بعد از حق چیزی بجز گمراهی هست؟
درباره راز ترس و فرار کسانی که اصحاب کهف را دیده ولی چیزی درباره آنها نمیدانند برایتان فتوا دادم...
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوند تعالی میفرماید:
{وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوْ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}صدق الله العظيم [الكهف:۱۸]
از آنجا که من راز این که چرا «هرکسی که ازماجرای آنها خبر نداشته باشد با دیدنشان ترسیده و می گریزد» را برایتان گفتهام، حال اگر کسی از وجود آنها مطلع شود، وضعیتشان برایش طبیعی خواهد بود؛ چون ناصر محمد یمانی حکم حق را بیان نموده و راز این فرموده خداوند تعالی درباره ایشان را روشن کرده است:
آیا تصورمیکنید کسانی که هزاران سال عمر میکردند، بدنشان مانند جسم شما کوچک بوده است؟ خیر، ما پیش از این نیز، از قرآن عظیم مطالب حقی را که نمیدانستید برایتان بیان کردهایم و حال شما آن حقایق کتاب را با چشم خود در عالم واقعیت میبینید. به استخوانهای جمجمه یکی از این انسانهای اولیه نگاه کنید که با ارابه نیز نمیتوان آن را حمل کرد و این تنها استخوان جمجمه اوست .آیا پروا نمیکنید!!!
به اندازه هیکل انسانهایی که خداوند آنها را هلاک کرده است هم نگاه کنید. آنها از نظر جسمی و قدرت بدنی بسیار از شما قویتر بودند؛ آیا پروا نمیکنید؛ آیا بعد از حق بجز گمراهی چیزی هست؟ این بیان چیست که شما قادر به دیدن [و درک] آن نیستید؟ آیا آن را حق نمیدانید و یا اینکه از حق بیزارید؟ موعد نشانه حق خداوند نزدیک میشود.
و من باز تکرار میکنم کشورعربستان سعودی روز جمعه را به عنوان آغاز ذی الحجه سال ۱۴۲۹[۱۳۸۷ه.ش.] اعلام کرده و زمان وقوف در عرفه را شنبه و روز عید قربان را یکشنبه اعلام خواهد کرد. آیا این حادثه، آیه کیهانی خداوند برای شما نیست تاعلمای نجوم با مشاهده آن، فکر کرده و در برابر مردم اعتراف کنند که چنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه هلال قبل از اقتران و در زمانی که خورشید در شرق آن است متولد شده باشد و سپس خورشید با هلال جمع شده و از آن بگذرد؟ علمای نجوم غافلند و از آن اطلاع ندارند و هنوزمحاسبات خود را بر اساس نظم اولیه [قبل از رسیدن خورشید به ماه و وقوع ادراک] انجام میدهند. آیا این خبر که آیه و نشانهای برای تأیید مهدی منتظر است را درک گردید؟
ای مردم! من از وقوع عذاب شدید خداوند بر شما میترسم. ما بارها در زمینههای مختلف، حق را برایتان بیان کرده و به صورت مفصل، روشن ساختهایم. آیا تصور میکنید ناصر محمد یمانی اینها را از خودش درمیآورد و سخنانش هیچ پایه و اساسی ندارند؟ در آن صورت مهدی منتظر نیستم اگر که از جاعلان باشم پناه بر خدا که از جاهلان باشیم...
شاید یکی از شما بخواهد سخنان مرا قطع کرده و بگوید: «تو اینها را [عکس انسانهای اولیه] را جعل نکردی، بلکه اینها از قبل به وسیله نرم افزار فتوشاپ درست شدهاند. در پاسخ میگوییم: بیان حق قرآن را با عالم واقعیات تطبیق بده و فکر کن راز فرار کردن و راز عجیب بودن نشانههایی که خداوند در نفستان نهاده است چه میتواند باشد؟ حال، این نشانه و آیت خداوند را که میبینید باعث تعجبتان میشود؛ برای همین آیا فکر میکنید کسانی که بیش از دو هزار سال عمر میکردند بدنشان مانند بدن شما بوده است؟ آیا عقلتان این را میپذیرد؟ پس باید اجسادشان قویتر و بزرگتر از بدن شما باشد. همان طور که بین عمر آنها با شما تفاوت زیادی هست، جسدشان نیز با شما تفاوت زیادی دارد. به این نشانه حق در عالم واقعیات [منظور اجساد انسان های عظیم الجثه است که درکاوشهای باستانشناسی پیدا شدهاند] دقت کرده و سپس این توصیف قرآن را به یاد آورید که از آنها به عنوان «تنه های نخل فروافتاده» [اشاره به آیه کریمه: سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَىٰ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ(۷) سوره الحاویة] یاد شده است. از اینجا راز این تشبیه و این که خداوند آنها را از نظر جسمی فزونی داده بوده است را درمییابید [ اشاره به آیه کریمه : وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَة ...(۶۹) سوره الإعراف]. پس قبل از آن که خداوند به علت تردیدی که دارید، هلاکتان نماید، به حقایقی که به حق در عالم واقعیات میبینید؛ ایمان بیاورید باشد و تقوا پیشه کنید. انسانها بیش از هر چیز اهل جدالند، تا زمانی برسد که به خاطرآنکه بدون داشتن علم از جانب خداوند با یکدیگر مخاصمه کرده و چیزهای را به خداوند نسبت میدهند که از آنها بیاطلاعند؛ عذاب برآنها نازل شود. اما من بیان حق را برایتان میآورم. اول بیان آن را از قرآن عظیم استنباط کرده و سپس واقعیتهای عالم حقیقی را با آن تطبیق میدهم تا حق بودن آن را برایتان روشن نمایم. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يتبيّن لَهُمْ أنه الحقّ}صدق الله العظيم [فصلت:۵۳]
به نشانههایی که خداوند دروجود خودتان نهاده است نگاه کنید؛ اینها مردمان اولیه بوده اند. اصحاب کهف نیز چنیناند، فقط در خوابند و بدنشان بصورت اسکلت نیست؛ فقط جثه آنها بزرگتر است چون هنوز گوشت روی استخوانهایشان را پوشانده است. نشانه درستی این بیان حق را در عالم واقعیات میبینید.
- 4 -
الإمام ناصر محمد اليماني
25 - 11 - 1429 هـ
24 - 11 - 2008 مـ
02:53 صباحاً
ــــــــــــــــــ
وهل بعد الحقّ إلا الضلال ؟ أفتيتكم بسرّ الرعب والهرب لمن اطّلع عليهم منكم ولم يُحِط بعلمهم ..
بسم الله الرحمن الرحيم. وقال الله تعالى: {وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوْ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا} صدق الله العظيم [الكهف:18].
وبما أني أفتيتكم بسرّ الرعب والهرب لمن اطّلع عليهم منكم ولم يحِط بعلمهم ولكن الآن أصبح الأمر طبيعي لمن اطلع عليهم بسبب بيان ناصر محمد اليماني الذي فصّل لكم الحقّ تفصيلاً عن سرّ قول الله تعالى: {لَوْ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا} صدق الله العظيم، وذلك لأنّهم من الأمم الأولى من الذين كانوا يعمّرون أكثر من ألفي سنة، وعلى سبيل المثال انظروا لزمن لبث نوح في قومه: {أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا} [العنكبوت:14]، فهل تظنون أقوام تلك الأمم الذين يعمّرون آلاف السنيين أجسامهم حقيرةً مثل أجسامكم؟ كلا فقد بيّنا لكم الحقّ في القرآن العظيم ما لم تكونوا تعلمون من حقائق الكتاب تجدونها حقّ على الواقع الحقيقي، فانظروا لجمجمة أحد الأمم الأولى لا يكاد أن تكفي لتحملها عربة وهي ليست إلا جمجمة الرأس فقط! أفلا تتقون؟
وكذلك انظروا لحجم إنسانٍ ممن أهلكهم الله. فهم أشدّ منكم قوةً وبسطةً في الخلق، أفلا تتقون؟ فهل بعد الحقّ إلا الضلال؟ وما هو البيان الذي عُمِّيَ عليكم فلم تجدونه حقاً أم إنّكم للحقّ كارهون؟ واقترب وعد الآية بالحقّ.
وأكرر بأنّ المملكة العربيّة السعوديّة سوف تعلن لكم بأن غُرَّة ذي الحجّة لعام 1429 هي موافقة يوم الجمعة والوقوف بعرفة السبت والنحر الأحد أليس هذا الحدث القادم جعله الله آيةً كونيّة للتصديق؟ لو شاهد علماء الفلك لعقلوا الأمر واعترفوا للبشر بأنّ هذا يستحيل أن يحدث إلا في حالةٍ واحدةٍ وهي أنّ الهلال ولد قبل الاقتران والشمس إلى الشرق منه ثم اجتمعت به الشّمس وتجاوزها، وعلماء الفلك في غفلةٍ لا يعلمون ولا تزال حساباتهم مبنيّة على النظام الأول من قبل أن تدرك الشّمس القمر، فهل فهمتم الخبر وآية التصديق للمهديّ المنتظَر؟
ويا قوم، إني أخشى عليكم من الله عذاباً نكراً، وقد بيّنا لكم الحقّ وفصّلناه تفصيلاً في كثير من المجالات آيات بيّنات واضحات، أم إنّكم ترون ناصر محمد اليماني قد زيّفهن وليس لهنّ أيُّ أساسٍ على الواقع الحقّ؟ إذاً لست المهديّ المنتظَر إن كنتُ من المزيفين، وأعوذ بالله أن أكون من الجاهلين.
ولربّما يودّ أحدكم أن يُقاطعني فيقول: "أنت لم تزيّف ولكنه تمَّ دبلجتها من قبل". ومن ثمّ أردّ عليه وأقول: طَبق البيان الحقّ للقرآن على الواقع تطبيقاً فعلياً وتفكرْ ما هو سرّ الهرب وسرّ العجب آيات لكم من أنفسكم عجباً؟ وهو كما تشاهدون الآن فستعجبون من آيات ربّكم، وكذلك هل تفكرون بأنّ الذي يتعمّر أكثر من ألفي سنة بأن جسده كأجسادكم؟ فهل تقبل هذا عقولكم؟ بل لا بد أن أجسادهم ضخمة، وكما يوجد فارق بيننا وبينهم في العمر كبير جداً وكذلك في الجسد تجدون الفرق كبير جداً، فانظروا للحقّ على الواقع وتذكروا وصف القرآن لهم كأنهم أعجاز نخلٍ خاويةٍ لتعلموا سرّ التشبيه أنّ الله قد زادهم في الخلق بسطةً، فانظروا للحقّ على الواقع الحقيقي لعلكم تتقون قبل أن يهلككم الله وأنتم تمترون بغير الحقّ، وكان الإنسان أكثر شيء جدلاً حتى يأتيهم العذاب وهم قومٌ خصمون يجادلون بغير علم أتاهم من الله، ويقولون على الله ما لا يعلمون.
ولكني آتيكم بالبيان الحقّ فأستنبط أولاً بيان لفظه في القرآن العظيم ومن ثم يتمّ التطبيق على الواقع الحقيقي حتى يتبيّن لكم أنّه الحقّ. تصديقاً لقول الله تعالى: {سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يتبيّن لَهُمْ أنه الحقّ} صدق الله العظيم [فصلت:53].
فانظروا لآيات لكم من أنفسكم عجباً من الأمم الأولى وكذلك تجدون أصحاب الكهف ولكنهم رقودٌ وليسوا هياكلَ عظميّة؛ بل هم أضخم نظراً لأن عظامهم لا تزال مكسوة باللحم. تصديقَ البيان الحقّ على الواقع الحقيقي.
پاسخ امام ناصر محمد یمانی به ابو خالد:
خداوند تنها درباره ظاهر قصه اصحاب کهف به نبی خود فتوا داده بود....
بسم الله الرحمن الرحيم
والصلاة والسلام على جدي محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم الطيبين وجميع المُسلمين؛
سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما انصار پیشگام برگزیده عزیزم و سلام خدا بر تمام مسلمانان حقجو وتمام مردم عالم...
حسینبنعمر؛ رییس اداره «میز گفتگوی جهانی مهدی منتظر ناصر محمد یمانی» ! عزیز من برایم مهم نیست که ابوخالد همان «علم الجهاد» باشد و یا یکی دیگر از شیاطین بشر و یا خود مسیح کذاب شیطان. اصلا برایم مهم نیست این ابوخالدی که بهناحق با ما عناد دارد چه کسی است، آنچه که از نظر من اهمیت دارد این است که از آیات محکم قرآن عظیم در برابر او حجتهای قاطعی بیاوریم که او را به سکوت بکشاند؛ شرط هم این باشد که برهان علمی باید از بین آیات محکمی باشد که برای علمای مسلمین و عامه مسلمانان قابل فهم باشند. لذا به مدیر میز گفتگو حسین بن عمر دستور میدهیم تا ممنوعیت را از ابو خالد بردارد . هرچند که گمان میکنم او از کسانی است که هدایت نمیشوند، اما گمان جای حقیقت را نمیگیرد و چه او هدایت شود و چه تکذیب کرده و روبرگرداند، ما برنده ایم. چون اگر خداوند او را هدایت کند که الحمدالله و اگر به راه حق هدایت نشود؛ گفتگوی بین من و او، عذری دربرابر پروردگار من و پروردگار حسینبنعمر و پروردگار تمام انصار؛ خداوند واحد قهار است. خداوند تعالی میفرماید:
{وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ۙ اللَّـهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا ۖ قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿١٦٤﴾} صدق الله العظيم [الأعراف].
چیزی که ما از حسینبنعمر و تمام گروه مدیران پایگاه اینترنتی «البشرى الإسلامية العالمية للحوار» میخواهیم این است که خشم خود نسبت به کسانی که میخواهند نور خداوند را خاموش کنند، فرونشانند تا ما حجت قاطع را برایشان تمام کنیم و زمانی که به حق حجت بر آنها اقامه شود؛ حتما خداوند آنها را به عذابی شدید گرفتار میکند. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
به فرموده خداوند تعالی بنگرید:
{فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿١٦٥﴾} صدق الله العظيم [الأعراف]،
این بعد از اقامه شدن حجت توسط دعوت کنندگان مردم به سوی حق بوده است؛ با اینکه قبل از برانگیخته شدن مهدی منتظر ناصر محمد یمانی، حجت قرآن عظیم بر مردم اقامه شده است؛ ولی ما میخواهیم مردم را بیشتر روشن کرده و حقی که از جانب پروردگارشان آمده است را به آنها یادآوری کنیم؛ باشد که تقوا پیشه کنند. ای میهمان ما ابوخالد! هرکس که هستی باش و بدان بر اساس کتاب خداوند، تلاش برای به فتنه انداختن انصار و دور کردن آنها از حق، جرمش سنگینتر از قتل است. با اینکه کشتن بهناحق انسانی بیگناه، مانند کشتن همه انسانهاست؛ ولی گناه به فتنه انداختن مؤمنان از پیروی راه حق و دور کردن آنها از حق و خاموش کردن نور خداوند، گناه بسیار بزرگی است و خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند؛ هر چند کافران از ظهور آن ناخشنود باشند [اشاره به آیه کریمه: يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(۳۲) سوره التوبه].
ابوخالد! خدا میداند تو از دسته هستی یا نه و برای من مهم نیست چه کسی هستی، من از ترسو بودن افرادی که ادعای علم دارند و با امام ناصر محمد یمانی گفتگو میکنند در تعجبم که چرا خود را با گذاشتن عکس و اسم حقیقی معرفی نمیکنند و در پایگاه عکس و نام واقعی خود را نمیگذارند، تا فردی را که مدعی علم است بشناسیم. از چه میترسید؟ امام ناصر محمد یمانی اسم و عکس خود را گذاشته و از سرزنش هیچ کس نمیترسد. به هرحال از نظر ما مشکلی نیست، مهم این است که برای کسی که به ما گفتگو میکند به حق حجت ارائه کنیم. ابوخالد! میبینم قسمتی از بیان امام ناصر محمد یمانی را گرفته و تفاصیل آن را وامیگذاری تا برخی از انصار و حق جویان را گیج کنی و حقیقت امرامام مهدی ناصر محمد یمانی را از نگاه آنها بپوشانی. اگر واقعا به دنبال حق بودی آن موضوع را به صورت کامل و مفصل میآوردی و سپس با بیانی درستتر و هدایتگرتر به آن پاسخ میدادی.
اما درباره اینکه میگویی چطور محمد رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم بر حسب فتوای ناصر محمد یمانی از داستان اصحاب کهف و خلقتشان خبر نداشت و اینکه می گویی:
جوابت را مستقیم از کلام پروردگارعالمیان میآوریم که به جدِّ من محمد رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:
{لو اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}صدق الله العظيم [ الكهف : ۱۸]
سؤالی که مطرح میشود این است که اگر محمد رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم از ماجرای خفتگان در غار خبر داشت، پس چرا از آنها ترسیده و فرار میکرد؟ پس باید دلیلی وجود داشته باشد که خداوند محمد رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم را از آن آگاه نکرده باشد و برای همین به علت دیدن چیزی که در عمر خود ندیده بود، دچار تعجب شود. چه کسی راز حق آنها را برایتان بیان کرده است؟ آیا مهدی منتظر نیست؟ علت این است که اصحاب کهف از انسانهای اولیه هستند، آنها که عمرشان به هزاران سال میرسید و برای همین بدنشان مانند بدن ما نبوده است. به یاد بیاورید از زمان آغاز دعوت نبی الله نوح علیه الصلاة و السلام تا زمان وقوع توفان چند سال گذشت؛ خداوند تعالی میفرماید:
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ﴿١٤﴾} صدق الله العظيم [العنكبوت].
اما عمر نوح بیشتر از این است، چون قبل از برانگیخته شدن به رسالت سنی از او گذشته و توفان نیز باعث هلاکت او نشد؛ لذا بعد از توفان نیز مدتی زندگی کرد. حال سؤالی که عقل و منطق مطرح میکند این است که: آیا جسد و بدن اقوام اولیه مانند بدن بشر امروزی بوده است؟ یا عقل این گونه حکم میکند: از آنجا که عمر آنها به هزاران سال میرسیده؛ پس باید بدنشان نیز مانند عمرشان که بیش از عمر مردمان آخرالزمان است، بزرگ تر از بدن بشر کنونی باشد.از آنجا که تعداد زیادی از مردم این زمان بقایای اجساد بزرگی را که متعلق به مردم آن زمان است، پیدا کردهاند که گواهی بر درستی بیانات امام ناصر محمد یمانی است و از آنجایی که اصحاب کهف نیز از مردمان اولیهاند، پس باید اجساد آنها هم بزرگ باشد و برای همین خداوند به نبیّ خود میفرماید:
{لو اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}صدق الله العظيم [ الكهف : ۱۸]
این دلالت بر آن دارد که خداوند درباره آنها و کیفیت خلقتشان و اینکه چرا آنها از آیات عجیب خداوندند، چیزی به نبی خود نفرموده است. خداوند بنا بر حکمت خود، نه چیزی از تفاصیل داستان آنها و نه چیزی درباره بزرگی جثه آنها بیان نکرده بود. چون ایشان [پیامبر] دانشی درباره اینکه چگونه ممکن است جسد انسان آن قدر بزرگ باشد، نداشتند و مشاهده آن باعث تعجب شدیدشان میشد و اگر از آنها اطلاع پیدا میکردند؛ حتما عقبگرد کرده و با ترس شدید از آنها میگریختند و چه کسی راستگوتر از خداوند است و برای همین خداوند تعالی خطاب به نبی خود میفرماید:
{لو اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}صدق الله العظيم [ الكهف : ۱۸ ]
ممکن است ابوخالد حرف مرا قطع کرده و بگوید: « ناصر محمد یمانی! از کجا میدانی خداوند درباره اصحاب کهف فتوای مفصلی به نبیّ خود نداده است»؟ امام ناصر محمد یمانی در پاسخ میگوید: بیا تا اول یک سؤال علمی و منطقی مطرح نمائیم، چرا خداوند به نبی خود می فرماید:
{لو اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}صدق الله العظيم
حال ببینید عقل و منطق چه جوابی به این سؤال میدهد. اول اینکه بدون شک خداوند جز ظاهر قصه چیزی درباره اصحاب کهف به نبی خود نفرموده و داستان آنها و چگونگی خلقتشان را روشن نکرده است و به خاطر آنکه محمد رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم از بزرگی جسد آنها چیزی از خداوند نشنیده بود؛ پس اگر با آنها روبرو میشد، حتماً وجودشان پر از رعب و هراس شده و میگریختند. حال ابوخالد! بیا تا به فتوای خداوند درآیات محکم کتابش مراجعه کنیم تا ببینیم استدلال عقل، مبنی بر داده نشدن فتوا به رسول خداوند در مورد اصحاب کهف را تأیید میکند؟ جوابی را که باعقل و منطق هماهنگ است در کتاب مییابیم، خداوند تعالی میفرماید:
{سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ ۖ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ ۚ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ ۗ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
به این فرموده خداوند تعالی توجه کنید:
{وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا} صدق الله العظيم
این نشانه آن است که خداوند درباره آنها فتوایی برای رسولش صادر نکرده است وگرنه چرا باید ایشان بخواهند از اهل کتاب درباره آنها سؤال کنند؟! ولی خداوند ایشان را از پرسوجو درباره اصحاب کهف منع مینماید و فقط ظاهر ماجرا، آن هم به صورت خلاصه و بدون تفاصیل در باره اصل داستان و ماجرایشان، تعداد، اسامی و کیفیت خلقتشان برای رسول بیان شده بود و خداوند نبیّ خود را نهی میکند تا چیزی از اهل کتاب نپرسد چون دانش آنها بر اساس گمانشان بوده است. برای همین خداوند تعالی می فرماید:
{فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا}صدق الله العظيم [الكهف :۲۲]
اما ابوخالد و افرادی مانند او زمین و زمان را به هم میدوزند که: « چطور ناصر محمد یمانی میگوید محمد رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم از تفاصیل مربوط به اصحاب کهف و از کیفیت آفرینش جسمشان بیخبر است، اما ناصر محمد یمانی این قصه را با تفصیل برای ما بیان میکند. آیا این بدان معنی است که او خود را داناتر از محمد رسولالله صلى الله عليه وآله وسلم میداند»؟ امام مهدی در پاسخ آنها میگوید: برای همین است که خداوند امام مهدی را امام رسولالله مسیح عیسیبنمریم علیه الصلاة و السلام قرار داده است، چون او از نظر علمی دانش بیشتری نسبت به مسیح عیسیبنمریم علیه الصلاة و السلام دارد و برای همین خداوند چهار نفر از انبیاء خود را وزیر او قرار داده است و آنها {أصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آَيَاتِنَا عَجَبًا}هستند.
ابوخالد! این از نشانههای خداوند است که به اذن پروردگار شما درستی آن را در عالم واقعیات خواهید دید .خداوند تعالی فرموده است:
{وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا}صدق الله العظيم [ الكهف:۱۷]
ای کسی که خود را ابوخالد مینامی! می بینم با ما جدال کرده و میگویی درباره فتنه مسیح کذاب و اینکه میگوییم هزار دلیل از کتاب برای بطلان تصورات شما درباره فتنه مسیح کذاب میآوریم؛ دروغ میگویم و از ناصر محمد یمانی میخواهی هزار دلیل از کتاب بیاورد و اگر نتواند دروغگوست. امام ناصر محمد یمانی در پاسخ میگوید: ابوخالد! اگر توانستی تنها یک دلیل حق در رد برهان من بیاوری، این نشانه آن است که امام ناصر محمد یمانی کذاب است، چون توانستهای دربرابر او حجت حق اقامه کنی . یک دلیل کافی است. آیا آوردن یک دلیل و غلبه بر من آسانتر از آوردن هزار دلیل نیست ؟ برهان من در این فرموده خداوند تعالی است:
ابوخالد و علمای امت و عامه مردم میدانند منظور خداوند بازگرداندن روح به بدن مرده بعد از خروج آن است، لذا خداوند باطل را به چالش کشیده و میفرماید:
{فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾} صدق الله العظيم
آیا عقل و منطق میپذیرد خداوند با معجزه بازگرداندن روح فقط یک مرده، ولو برای یک بار؛ به مسیح کذاب کمک کند تا ادعای خود را ثابت نماید؟! اگر فتوا را به عقل خود بسپاریم، آیا عقلِ انسانِ عاقل میپذیرد که خداوند با کمک کردن به مسیح کذاب، چالشی که در کتاب خود در برابر اهالی باطل قرار داده است نقض نماید؟
{فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾} صدق الله العظيم
آیا نمیبینید کسانی هستند که فتنه مسیح کذاب را بر اساس روایاتی مانند آنچه که در زیر می آید، زنده کردن مرده میدانند:
پایان
سؤالی که مطرح میشود این است: آیا این روایت با بازگرداندن روح یک مرده به بدنش باعث نقض چالش خداوند در کتابش نیست؟ اگر خداوند به باطل یاری برساند و جسد مرده را با بازگرداندن روح به آن زنده کند، این به معنی تایید ادعای باطل است و با برهانی آشکار ثابت میکند دجال میتواند مرده را زنده کند! درحالیکه تنها خداوند است که میمیراند و زنده میکند و چقدر در آیات محکم کتاب خود بارها این امر را به شما یادآوری کرده است و از آنجا که خداوند در آیات محکم کتابش میفرماید:
{قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ ﴿٤٩﴾} صدق الله العظيم [سبأ]
برای همین خداوند با این آیات اهالی باطل را به چالش میکشد که اگر میتوانند جسد مرده را با بازگرداندن روح به آن زنده کنند:
{فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾} صدق الله العظيم
آیا این چالش به تأویلی غیر از آنچه که در آن میبینیم، نیاز دارد؟ این آیات بسیار محکم و برای علما و عامه مسلمانان قابل درک میباشند. خداوند اهالی باطل را به چالش میکشد که اگر میتوانند روح را به جسد بازگردانند. ای انصار! به خداوند قسم که شیاطین میخواهند از طریق کسانی که بر آنها تسلط پیدا کرده و زیر نفوذ شیاطین هستند، شما را جداً از پیروی از امام مهدی بازدارند و در آرزوی آن هستند که شما را بعد از آوردن ایمان به بیان حق به کفر بازگردانند. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ﴿١٠٠﴾} صدق الله العظيم [آل عمران].
من نمی گویم ابوخالد از شیاطین بشر است اما روش او درفریبکاری و تشکیک در حق، مانند آنهاست. آنها که با پنهانکاری قسمتی از موضوع را گرفته و بقیه تفاصیل مربوط به همان موضوع را رها میکنند تا خواننده تصور کند از بیان امام ناصر محمد یمانی نقل قول آوردهاند. به او میگوییم: ابوخالد! این روش نقل قول آوردن تو از بیانات امام مهدی درباره قرآن عظیم، مانند کسی است که آیه زیر را از بیان خداوند تعالی اقتباس کند که:
{ فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ}صدق الله العظيم
و باقی را رها کند و بگوید ببینید نماز بدعت است و خداوند چیزی درباره آن نازل نفرموده است؛ مگر خداوند نمیفرماید: { فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ}صدق الله العظيم
و اما آن گاوی که از فکر خود استفاده نمیکند، میگوید: «خوب این مرد راست میگوید از قرآن دلیل آورده که نماز بدعت است و از قرآن برهان روشن آورده که خداوند میفرماید: { فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ}صدق الله العظيم.
کسانی که قصد منحرف کردن مسیر حق را دارند نیز همین گونه از بیانات ناصر محمد یمانی نقل قول میآورند؛ چند کلمه را گرفته و باقی تفاصیل را که درباره همان موضوع است، رها میکنند تا برای فرد روشن نشود که ناصر محمد یمانی به حق سخن میگوید؛ و متاسفانه در میان انسانها، گاوهایی وجود دارند که بدون تفکر به ناصر محمد یمانی شک میکنند. آنها از فریبکاری شیاطین بشر پیروی میکنند، کسانی که تلاش دارند مسیر تبعیت از بیان حق قرآن را منحرف کنند و کسی که بعد ازاینکه حق برایش روشن شد از آن عدول کند؛ خداوند قلبش را از دیدن حق منحرف خواهد ساخت، حتی اگر قبل از آن ایمان داشته باشد؛ مَثَل مهدی منتظر ناصر محمد یمانی مانند نبی الله موسى عليه الصلاة والسلام و برخی از پیروان اوست. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
اما الحمدالله من خبر ندارم کسی از انصار بعد از این که حق برایش آشکار شد از آن منحرف شده باشد و به راستی که این موعظهای از جانب خداوندشان است و بعد از حق چیزی جز گمراهی نیست. نصیحتی به شما میکنم؛ فکر کنید که آیا اینان بعد از فریبکاری و منحرف کردن بیان حق قرآن؛ به جای آن بیانی که از آن خوششان نمیآمد؛ بیانی بهتر و درستر و هدایتگر تر از بیان ناصر محمد یمانی ارائه میدهند؟ جواب این است که خیر آنها برهانی ندارند و تنها با فریبکاری قسمتی از بیان را گرفته و میگویند: « ناصر محمد یمانی میگوید او درباره سرنوشت اصحاب کهف از محمد رسولالله بیشتر میداند» و سپس این قسمت از متن بیان را میآورند، اما آن بخشی از بیان را که ثابت میکند دانش امام مهدی در باره اصحاب کهف بیشتر است؛ نمیآوردند و اینکه چگونه او حقیقت ماجرای آنها را از قرآن عظیم گرفته و به تفصیل بیان کرده را پنهان میکنند. اما امام مهدی درجات علمی جدِّ خود را پایین نمیآورد.علت اینکه خداوند به نبیّ خود درباره اصحاب کهف فتوا نداده است؛ نشانگر حکمت بالغه خداوند است تا بعد از آنکه آنها پیدا شدند به عنوان نشانهای برای تصدیق بیان حق قرآن عظیم [توسط امام مهدی] در عالم واقعیات باشند ولی اکثر مردم از حق روگردان بوده و بیزارند، إنا لله وإنا إليه لراجعون. وسلامُ على المُرسلين والحمدُ لله رب العالمين.
الإمام ناصر محمد اليماني
30 - 05 - 1432 هـ
04 - 05 - 2011 مـ
06:09 صــباحاً
ـــــــــــــــــــــ
الرد على أبي خالد :
الله لم يفتِ نبيَّه في شأن أصحاب الكهف إلا عن ظاهر القصة ..
بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة والسلام على جدي محمد رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلّم - الطيبين وجميع المسلمين، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته أحبتي الأنصار السابقين الأخيار، وسلامُ الله على جميع المسلمين الباحثين عن الحقّ من جميع المسلمين والناس أجمعين..
ويا أيها الحسين بن عمر رئيس إدارة طاولة الحوار العالميّة للمهديّ المنتظَر ناصر محمد اليماني، إنّه لا يهمّني حبيبي في الله أكان أبو خالد علم الجهاد أم غيره من شياطين البشر أو المسيح الكذّاب الشيطان بنفسه؛ بل لا يهمّني على الإطلاق من يكون هذا أبو خالد المُعانِد بغير الحقّ بل يهمّني أن نقيم عليه الحجّة بسلطان العلم المُلجم من محكم القرآن العظيم شرطٌ علينا غير مكذوبٍ أن يكون سلطان العلم بيِّناً من محكم الكتاب يفقهه العالِم وعامة المسلمين، ولذلك نُصدِر الأمر إلى مدير طاولة الحوار الحسين بن عمر أن يرفع الحظر عن المدعو أبو خالد ولو أني أظنّه من الذين لا يهتدون، ولكن الظنّ لا يغني من الحقّ شيئاً فنحن في الحالتين فائزون بالحقِّ سواءٌ اهتدى أم كذّب وتولّى، فإنْ هداه الله إلى الحقّ فالحمد لله وإذا لم يهتدِ إلى الحقّ فيكون الحوار بيني وبينه معذرةً إلى ربّي وربّ الحسين بن عمر وربّ جميع الأنصار لله الواحد القهار وقال الله تعالى: {وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ۙ اللَّـهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا ۖ قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿١٦٤﴾} صدق الله العظيم [الأعراف].
وما أريده من حبيبي في الله الحسين بن عمر وكافة طاقم إدارة منتديات البشرى الإسلاميّة العالميّة للحوار هو أن يكظموا غيظهم عن الذين يريدون أن يطفئوا نور الله حتى نقيم عليهم الحجّة الداحضة، فإذا أقمنا عليهم الحجّة بالحقِّ فحتماً سيأخذهم الله بالعذاب البئيس تصديقاً لقول الله تعالى:{وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ۙ اللَّـهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا ۖ قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿١٦٤﴾ فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿١٦٥﴾} صدق الله العظيم [الأعراف].
فانظروا لقول الله تعالى: {فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿١٦٥﴾} صدق الله العظيم [الأعراف]، وذلك بعد إقامة الحجّة عليهم من قِبَل الدعاة إلى الحقّ برغم أنّ حجّة القرآن العظيم قائمةٌ على الناس حتى من قبل أن يبعث الله المهديّ المنتظَر ناصر محمد اليماني وإنما نزيدهم تبياناً ونُذكِّرهم بالحقِّ من ربِّهم ولعلهم يتقون.
ويا أيها الضيف أبا خالد كن من تكون، واعْلم أنّ السعي لفتنة الأنصار عن الحقّ جُرمُ ذلك في الكتاب أعظم من لو أنك قتلته برغم أنّ قتل النفس بغير الحقّ كأنما قتل الناس جميعاً، فما أعظم عذاب الله سيكون للذين يسعون إلى فتنة المؤمنين عن اتَّباع سبيل الحقّ والصدّ عن الحقّ وإطفاء نور الله ويأبى الله إلا أن يُتِمَّ نوره ولو كره المجرمون ظهوره.
ويا أبا خالد قد تكون منهم أو من غيرهم - الله أعلم - فلا يهمّني من تكون، وأَستغرب الجبنَ في كثيرٍ من الذين يدَّعون العلم ويحاورون الإمام ناصر محمد اليماني لماذا لا يُبرِزون أنفسهم بالصورة والاسم الحقّ في الموقع ليتبيَّن لنا شخصية الذي يدَّعي العلم، فلِمَ الخوف؟ فها هو الإمام ناصر محمد اليماني يظهر لكم بالاسم والصورة ولا أخاف في الله لومة لائم، ولكن لا مشكلة لدينا والمهم هو أن نقيم على من يحاورنا الحجّة بالحقّ.
ويا أبا خالد إني أراك تقتص من بيان الإمام ناصر محمد اليماني كلماتٍ وتذر التّفصيل لكي تلبس على بعض الأنصار والباحثين عن الحقّ حتى تجعلهم يلتبس عليهم الأمر في شأن الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني، ولو أنّك تريد الحقّ إذاً لوجدناك تقتبس كامل الموضوع المفصَّل في ذات النقطة ومن ثمّ تردّ عليها بالبيان الأهدى سبيلاً والأصدق قيلاً.
وأما قولك كيف أنّ محمداً رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلّم - لا يعلم عن قصة أصحاب الكهف وكيفيّة خلقهم حسب فتوى ناصر محمد اليماني فتقول:
ومن ثمّ أردُّ عليك بالحقِّ مباشرةً من ربّ العالمين الذي يقول لجدي محمد رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا} صدق الله العظيم [الكهف:18]. والسؤال الذي يطرح نفسه هو: لو اطَّلع محمدٌ رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلّم - على النائمين في الكهف؛ لماذا سوف يُوَلِّي منهم فراراً ويمتلِئ منهم رعباً؟ فلا بدّ أن يكون هناك سببٌ لم يُعلِم الله به محمداً رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، ولذلك سوف يتفاجأ بشيءٍ يراه لم يرَه في حياته، فمن الذي بيَّن لكم السرّ بالحقّ، أليس المهديّ المنتظَر؟ أنّ السبب هو أنهم من الأمم الأولى من الذين كانوا يتعمّرون آلاف السنين فليست أجسادهم كما هي أجسادنا، فتذكَّر أنّ زمن دعوة نبي الله نوح عليه الصلاة والسلام في قومه من بدء الدعوة فقط حتى جاء موعد الطوفان وقال الله تعالى: {وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ﴿١٤﴾} صدق الله العظيم [العنكبوت].
ولكن له عمر من قبل أن يبعثه الله رسولاً، وكذلك لم يُهلِكه الله بالطوفان عليه الصلاة والسلام؛ بل تعمَّر من بعد الطوفان، والسؤال الذي يطرح نفسه للعقل والمنطق: فهل أجساد تلك الأمم الأولى كمثل أجساد البشر اليوم أم أن العقل يقول بما أن أعمارهم تُعدّ بآلاف السنين فلا بدّ أنّ أجسادهم كذلك مضاعفةٌ كما أعمارهم مضاعفةٌ على أعمار أُمم آخر الزمان؟ ولأنه يوجد في هذه الأمّة كثيرٌ من الذين عثروا على هياكلَ عظميّةٍ بشريّةٍ ضخمةٍ مصدِّقةٍ لبيان الإمام ناصر محمد اليماني عن أجساد الأمم الأولى لكونها ضخمةً جداً، وبما أنّ أصحاب الكهف هم من الأمم الأولى ولذلك أجسادهم ضخمةٌ ولذلك قال الله تعالى لنبيِّه: {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا} صدق الله العظيم [الكهف:18].
وهذا يدل أنّ الله لم يُفتِ نبيَّه في شأنهم عن كيفية خلقهم ولماذا هم من آيات الله عجباً ولا عن تفصيل قصتهم ولا عن ضخامة أجسادهم لحكمةٍ من الله، وبما أنّه لم يكن لديه العلم مسبقاً عن كيفية ضخامة أجسادهم ولذلك سوف يتفاجأ بما لم يُحِط به علماً من قبل، ولذلك لو اطَّلع عليهم حتماً سوف يُوَلِّي منهم فراراً ويَمْتَلئ منهم رعباً. ومن أصدق من الله قيلاً! ولذلك قال الله تعالى مخاطِباً نبيّه: {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا} صدق الله العظيم [الكهف:18].
ولربّما يودّ أن يقاطعني أبو خالد ويقول: "يا ناصر محمد اليماني، فما يدريك أنَّ الله لم يُفصِّل لنبيِّه الفتوى في شأن أصحاب الكهف؟ ومن ثمّ يردّ عليه الإمام ناصر محمد اليماني وأقول: تعال لنطرح السؤال أولاً على العلم والمنطق: لماذا يخاطب الله نبيَّه بقوله: {لو اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا} صدق الله العظيم؟ ومن ثم ننظر لجواب العقل والمنطق أولاً فسوف يقول لا شكّ ولا ريب أن الله لم يُفتِ نبيَّه في شأن أصحاب الكهف إلا عن ظاهر القصة ولم يُفصِّل له قصتهم وخلقهم تفصيلاً، وبما أن محمداً رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلّم - لم يُحِطه الله عن ضخامة أجسادهم فحتماً لو اطَّلع عليهم سيُوَلِّي منهم فراراً ويَمْتَلئ منهم رعباً.
ومن ثم تعال يا أبا خالد لننظر الفتوى في محكم الكتاب؛ هل تأتي مصدِّقةً للعقل والمنطق أنَّ الله لم يُفتِ رسوله في شأن أصحاب الكهف؟ ومن ثم نجد الجواب مطابِقاً للعقل والمنطق وقال الله تعالى: {سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ ۖ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ ۚ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ ۗ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
فانظروا لقول الله تعالى {وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا} صدق الله العظيم؛ فهذا يعني أنّ الله لم يُفتِ رسوله في شأنهم ولو أفتاه الله في شأنهم إذاً فلماذا يستفتي في شأنهم أهل الكتاب؟ ولكن الله نهاه أن يسألهم الفتوى عن شأن أصحاب الكهف لكونه لم يأتِه إلا ظاهر القصة بغير تفصيلٍ عن قصتهم وشأنهم وأسمائهم وعددهم وكيفية خلقهم، ولكن الله نهى نبيّه أن يستفتي أهل الكتاب في أصحاب الكهف فلن يفتوه بالحقِّ كونهم لا يعلمون إلا رجماً بالغيب ولذلك قال الله تعالى: {فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا} صدق الله العظيم [الكهف:22].
ولكنّ أبو خالد وأمثاله أقاموا الدنيا وأقعدوها: "كيف أنّ ناصر محمد اليماني يقول أنّ محمداً رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلّم - لا يعلم عن تفصيل أصحاب الكهف ولا عن كيفية خلق أجسادهم بينما ناصر محمد اليماني يُفصِّل لنا قصّتهم تفصيلاً؟ فهذا يعني أنّه يزعم أنه أعلم من محمدٍ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم". ومن ثمّ يردّ عليهم الإمام المهديّ وأقول: ولذلك جعل الله الإمام المهديّ هو الإمام لرسول الله المسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام لكونه أرفع درجةً في العلم من رسول الله المسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام، ولذلك جعل الله من وزرائه أربعةً من الأنبياء عليهم الصلاة والسلام وهم: {أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا} [الكهف:9].
ويا أبا خالد تلك من آيات الله سترونها بالحقِّ على الواقع الحقيقي قريباً بإذن الله وقال الله تعالى: {وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّـهِ ۗ مَن يَهْدِ اللَّـهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا} صدق الله العظيم [الكهف:17].
ويا من يسمِّي نفسه أبو خالد، كذلك نراك تحاججنا أننا نُكذِّب بفتن المسيح الكذاب ونقول نأتي بألف دليلٍ من الكتاب على بطلان ما تزعمون من فتن المسيح الكذاب، وتريد من ناصر محمد اليماني أن يأتي بألف دليلٍ من الكتاب، ما لم فهو كذاب! ومن ثمّ يردّ عليك الإمام ناصر محمد اليماني وأقول: لئِن رددتَ بالحقِّ على دليلٍ واحدٍ فقط يا أبا خالد فقد أصبح الإمام ناصر محمد اليماني كذَّاباً لو أنك أقمت عليه الحجّة بالحقِّ ولو في دليلٍ واحدٍ فقط؛ أليس ذلك أهون عليك من ألف دليل؟ فاغلبني في دليلٍ واحدٍ من الألف الدليل وهو في قول الله تعالى: {فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾ فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿٨٨﴾ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ ﴿٨٩﴾ وَأَمَّا إِن كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿٩٠﴾ فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿٩١﴾وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ ﴿٩٢﴾ فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ ﴿٩٣﴾ وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ ﴿٩٤﴾ إِنَّ هَـٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ ﴿٩٥﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿٩٦﴾} صدق الله العظيم [الواقعة].
وبما أنّ أبا خالد وعلماء الأمّة وعامّتهم ليعلمون أنّ الله يتحدّث عن الروح من بعد خروجها من الجسد فيموت، ومن ثم يتحدّى الله الباطل أن يرجعها: {فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾} صدق الله العظيم، فهل من العقل والمنطق أن يُصدِق الله دعوى المسيح الكذَّاب بمعجزة إرجاع الروح إلى الجسد من بعد الموت ولو لميِّتٍ واحدٍ فقط ولو مرةً واحدةً؟ فإذا أرجعنا الفتوى للعقل لما تقّبلها على الإطلاق عقلُ كلِّ إنسانٍ عاقلٍ فسوف يقول: "وكيف يُصدِق الله المسيح الكذاب بمعجزةٍ من عنده فيُناقِض تحدِّيه في الكتاب إلى الباطل من دونه: {فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾} صدق الله العظيم؟".
أفلا ترى أن الذين يروون فتنة المسيح الكذاب بالرواية عن إحياء ميتٍ ويقولون أنه يُميته ثم يُحييه كما يفترون بالرواية التالية:
انتهى
والسؤال الذي يطرح نفسه: أليست هذه الرواية جاءت لِتكسر تحدِّي الله في محكم كتابه بإرجاع روح ميتٍ واحدٍ إلى الجسد؟ ويقول الله أنه لو صدق الباطل وأحيا الجسد برجوع الروح فيه فقد صدق وأثبت بالبرهان المبين أنه المحيي والمميت! وبما أنّ الله هو المحيي والمميت فكم ذَكَر الله ذلك كم مرة في الكتاب؟ وبما أنّ الله أفتى في محكم كتابه وقال: {قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ ﴿٤٩﴾} صدق الله العظيم [سبأ]. ولذلك تحدَّى الله الباطل من دونه أن يأتوا بهذه الآية على الواقع الحقيقي فيُحيوا جسد الميت برجوع الروح فيه: {فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾} صدق الله العظيم، فهل هذا التحدِّي يحتاج إلى تأويلٍ غير ما نراه؟ ولكنها آيةٌ محكمةٌ يعلمها العالِم وعامة المسلمين أنَّ الله يتكلم عن روح الميت من بعد خروجها فيتحدَّى الباطل بإرجاعها إلى الجسد.
ويا معشر الأنصار، والله لَيحاول الشياطين عن طريق الذين استحوذوا عليهم أن يَصدُّوكم عن اتِّباع الإمام المهدي صدوداً كبيراً ولو أنكم أطعتموهم لَيردّونكم من بعد إيمانكم بالبيان الحقّ كافرين تصديقاً لقول الله تعالى: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ﴿١٠٠﴾} صدق الله العظيم [آل عمران].
ولا أقول أنّ أبا خالد من شياطين البشر، ولكن طريقة تدليسه وتشكيكه في الحقّ ما عهدناها إلا منهم كونهم يُدلِّسون ويقومون باقتباس جزءٍ من الموضوع ويتركون باقي التفصيل في قلب وذات الموضوع حتى يرى القارئ أنهم يقتبسون من بيان ناصر محمد اليماني. ومن ثم نقول يا أبا خالد ما أشبه اقتباسكم من بيانات الإمام المهديّ للقرآن العظيم كمثل من يقتبس من القرآن العظيم ويقول قال الله تعالى: {فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ} صدق الله العظيم [الماعون:4]. ومن ثم يُعلِّق على ذلك ويقول: "أفلا ترون أنّ الصلاة بدعةٌ ما أنزل الله بها من سلطان! ألم يقُل الله تعالى: {فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ} صدق الله العظيم؟" فأمّا البقر التي لا تتفكر فسوف يقولون: "صدق هذا الرجل، فقد اقتبس البرهان من القرآن أنّ الصلاة بدعةٌ ما أنزل الله بها من سلطان! فجاء بالبرهان المبين من القرآن وقال الله تعالى: {فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ}". وكمثل هذا الاقتباس الباطل تجدون اقتباس الذين يَصدّون عن الحقّ صدوداً فيقتبس من بيان ناصر محمد اليماني الحقّ كلماتٍ فيترك التفصيل الباقي من البيان في ذات الموضوع حتى لا يتبيّن له أنّ ناصر محمد اليماني ينطق بالحقّ! وللأسف إنّه يوجد بقرٌ من البشر لا تتفكر، فقد يشكّ في شأن ناصر محمد اليماني بعد أن كان من التابعين بسبب تدليس شياطين البشر الذين يصدّون عن البيان الحقّ للذِّكر، ومن زاغ عن الحقّ من بعد ما تبيَّن له أنه الحقّ أزاغ الله قلبه عن الحقّ حتى لو كان يؤمن من قبلُ أنّ المهديّ المنتظَر ناصر محمد اليماني كمثل نبي الله موسى عليه الصلاة والسلام وبعض الذين اتّبعوه تصديقاً لقول الله تعالى: {وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُمْ ۖ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ﴿٥﴾} صدق الله العظيم [الصف].
غير أني والحمدُ لله لا أعلم بأحد أنصاري زاغ عن الحقّ بعدما تبيَّن له أنّه الحقّ، وإنما ذلك موعظةٌ لهم من ربِّهم وما بعد الحقّ إلا الضلال، وإنما أعظكم بواحدةٍ وهو أن تتدبّروا، فهل بعد التدليس والصدّ عن البيان الحقّ للكتاب فهل تجدونهم يأتون بالبيان لِما أنكروه هو أحسن من بيان ناصر محمد اليماني وأصدق قيلاً وأهدى سبيلاً؟ والجواب: لن تجدوا لهم أيّ برهانٍ إلا اقتباس التدليس كمثل أن يقول:" إنَّ ناصر محمد اليماني يقول إنّه أعلم من محمدٍ رسول الله عن أصحاب الكهف" ومن ثم يأتي بذلك القول من البيان ولكنكم لا تجدون أنّه جاء بما يثبت زيادة علم الإمام المهدي عن أصحاب الكهف كيف أنّه فصَّل حقيقتهم تفصيلاً من القرآن العظيم، غير أنَّ الإمام المهدي لا يُنقِص من درجة جدّه العلميّة، وإنما عدم فتوى الله لنبيِّه عن أصحاب الكهف فيها حكمةٌ بالغةٌ حتى يكونوا من آيات التصديق لهذا البيان الحقّ لهذا القرآن العظيم على الواقع الحقيقي حين العثور عليهم، ولكن أكثركم للحقِّ كارهون إنّا لله وإنّا إليه لراجعون.
وسلامٌ على المرسلين، والحمد لله ربّ العالمين ..
خليفة الله وعبده؛ الإمام المهدي ناصر محمد اليماني .
______________
ام به سؤال یکی از خواهران: با تدبر در ده آیه اول سوره کهف، این راز را درمییابید که مسیح عیسیبنمریم واقعی و حق همراه اصحاب کهف است خداوند روح مسیح عیسیبنمریم را بالا برد و جسد او را
الإمام ناصر محمد اليماني
28 - صفر - 1430 هـ
24 - 02 - 2009 مـ
۶-اسفند-۱۳۸۷ه.ش.
09:17 بعد از ظهر
ــــــــــــــــــــ
پاسخ امام به سؤال یکی از خواهران:
با تدبر در ده آیه اول سوره کهف، این راز را درمییابید که مسیح عیسیبنمریم واقعی و حق همراه اصحاب کهف است
خداوند روح مسیح عیسیبنمریم را بالا برد و جسد او را تطهیر نمود....
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ، وسلام ٌعلى المُرسلين والحمدُ لله ربِّ العالمين، وبعد.
خواهر گرامی! به راستی که خداوند سبحان از بالا بردن [رفع] و تطهیر یاد میکند و اما منظور از بالا بردن؛ بالا بردن روح فرزند مریم به سوی خود است و منظور از تطهیر؛ پاک کردن و تطهیر جسد او توسط ملائکه است که به فرمان خداوند انجام شد و سپس جسد در داخل تابوت سکینه قرار گرفت و در کنار اصحاب کهف گذاشته شد. او همان «رقیم» [عددی] است که به اصحاب کهف افزوده شده و همگی از نشانههای شگفتانگیز خداوند خواهند بود. نصاری تصور میکنند ایشان به صلیب کشیده شده است اما نه آنها و نه پدرانشان از او چیزی نمیدانند؛ آنگاه خداوند برای شما روشن ساخت او «رقیم» است که به اصحاب کهف اضافه شده است؛ خداوند ماجرای او را در ده آیه اول سوره کهف نهاده و در آیه نهم درباره ایشان توضیح میدهد: {أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾} صدق الله العظيم [الكهف]
کسی که میخواهد از فتنه دجال در امان بماند، باید تصدیق و باور کند که مسیح عیسیبنمریم، رقم اضافه شده به اصحاب کهف است. چون مسیح کذاب که آمد ادعا میکند مسیح عیسیبنمریم است و ادعای خدایی مینماید؛ درحالیکه شایسته فرزند مریم نیست که چنین چیزی بگوید؛ او کذاب بوده و مسیح حق، عیسیبنمریم علیه السلام نیست و ادعای خدایی نمیکند؛ برای همین به این مدعی دروغین مسیح کذاب گفته میشود.
اگر در ده آیه اول سوره کهف بیندیشید، راز مسیح حق عیسیبنمریم را که همراه اصحاب کهف و با نام «رقیم» به آنها اضافه شده است را درمییابید. خداوند تعالی میفرماید: بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
{الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ﴿١﴾ قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿٢﴾ مَّاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا ﴿٣﴾ وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ﴿٤﴾ مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿٥﴾ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا ﴿٦﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿٧﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا ﴿٨﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾} صدق الله العظيم [الكهف]
اگر به این ده آیه اول سوره کهف فکر کنید و حقیقت مسیح عیسیبنمریم علیه الصلاة والسلام را دریابید، ازفتنه مسیح کذاب که میخواهد به دروغ، خود را مسیح عیسیبنمریم معرفی و ادعای خدایی کند؛ درامان خواهید بود. درحالیکه کسانی که به ناحق مسیح عیسیبنمریم را خدا میدانند، از او پیروی خواهند کرد.
پس حکمتِ تدبر و حفظ کردن ده آیه اول سوره کهف برایتان روشن شود؛ تا بتوانید مسیح عیسیبنمریم حق را از مسیح کذاب تشخیص دهید.
و اما وقتی میفرماید او را بالا برد [رفعه] ، خداوند از بالا بردن جسد او صحبت نمیکند، بلکه منظور این است که روح او را برگرفته و بالا برده است و جسدش توسط ملائکه تطهیر شده و یهود به آن صدمه نزدهاند و خداوند تعالی میفرماید:
{ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى أنّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنْ الَّذِينَ كَفَرُوا } صدق الله العظيم [آل عمران:۵۵].
اما فرموده خداوند تعالی:
{ أنّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ}
منظور نفس و روح فرزند مریم علیه الصلاة و السلام است زیرا که نفس در حین خواب و در زمان مرگ بالا برده میشود. خداوند تعالی میفرماید:
{ اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أجَلٍ مُسَمَّى } صدق الله العظيم [الزمر:۴۲]
خداوند در زمان مقدر شده در تقدیر، نفس [روح] فرزند مریم را به جسد او باز میگرداند تا او را برانگیزد تا با مردم سخن گوید. اما جسد ایشان توسط فرشتگان تطهیر و سپس به اصحاب کهف اضافه شده است و «رقیم» اوست و زمانی که خداوند میفرماید:
{ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ}
این به نفس [روح] مسیح عیسیبنمریم علیه الصلاة و السلام اختصاص دارد.
و اما این فرموده خداوند تعالی: {وَمُطَهِّرُكَ مِنْ الَّذِينَ كَفَرُوا}
یعنی جسد او را تطهیر کرده و کافران نتوانستهاند به آن صدمهای برسانند؛ فرشتگان آن راغسل داده و در تابوت سکینه گذاشته و در غار نهادند. این تابوت در صحن غار نیست بلکه در داخل قبهای در غار و در مکانی مطهر قرار دارد. خواهر گرامی! از حق، شگفت زده مشو.
و بعد از وقوع عذاب [اذا وقع القول] ، ایشان توسط خداوند برانگیخته خواهد شد و بر طبق وعده خداوند با شما در میانسالی سخن خواهد گفت؛ اما اکثر مردم نمیدانند. [اشاره به آیه کریمه: وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ ]
به راستی که «دابه» انسانی است که در میانسالی با انسانها سخن میگوید و او مسيح عيسىبنمريم عليه الصلاة والسلام است و بر مادر صدیقه و قدیسه او و بر محمد و وآل او پاکان وپیروان حقّ در هر زمان ومكان تا يوم الدين سلام و صلوات باد.
وسلامٌ على المرسلين، والحمد لله ربّ العالمين..
الإمام ناصر محمد اليماني.
ردّ الإمام على الأخت السائلة:
فتدبَّري العَشر الآيات الأولى من سورة الكهف تجدين فيهنّ سرّ المسيح عيسى ابن مريم الحقّ مع أصحاب الكهف؛ المسيح عيسى ابن مريم رفع الله روحه وطَهَّر جسده ..
بِسْمِ الله الرَّحمـنِ الرَّحيم، وسلامٌ على المُرسَلين والحمدُ لله ربِّ العالمين، وبعد..
أختي الكريمة إنّ الله سبحانه ذَكَر الرّفع والتطهير، فأمّا الرّفع فهو لروح ابن مريم رفعه الله إليه، وأمّا التطهير فطَهَّر الملائكة جسده وجعلوه بأمرٍ من الله في تابوت السكينة مع أصحاب الكهف وهو الرّقيم المُضاف إليهم (يكونون من آيات الله عجبًا)، ويظنّ النّصارى أنّ اليهود صَلَبوه وما لهم به من علمٍ ولا لآبائهم، ثم بيَّن الله لكم أنَّه الرقيم المُضاف إلى أصحاب الكهف وجعله الله ضمن العَشر الآيات الأولى من سورة الكهف وجاء التوضيح في الآية التاسعة:
{أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾} صدق الله العظيم [الكهف]؛ لِمَن أراد أن يُعصَم مِن فتنة الدجّال فيُصَدِّق أن المسيح عيسى ابن مريم هو الرقم المضاف إلى أصحاب الكهف، وذلك لأنّ المسيح الكذّاب سيأتي فيقول إنّه المسيح عيسى إبن مريم، ويقول إنّه الله وما كان لابن مريم أن يقول ذلك؛ بل هو كذّابٌ وليس المسيح عيسى إبن مريم عليه السلام الحقّ الذي لا يدّعي الربوبيّة، ولذلك يُسمّى المسيح الكذّاب.
فتدبَّري العَشر آياتٍ الأولى من سورة الكهف تجدي فيهنّ سرّ المسيح عيسى ابن مريم الحقّ مع أصحاب الكهف وأنه الرّقيم المُضاف إلى أصحاب الكهف، وقال الله تعالى:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
{الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ﴿١﴾ قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿٢﴾ مَّاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا ﴿٣﴾ وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ﴿٤﴾ مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿٥﴾ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا ﴿٦﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿٧﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا ﴿٨﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
وإذا تدبَّرتِ هذه العَشر الآيات الأولى من سورة الكهف تَجدي حقيقة المسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام، ومن ثمّ تكوني في مأمنٍ من فتنة المسيح الكذّاب الذي يريد أن يفتري أنه هو المسيح عيسى ابن مريم ويقول أنه الله وذلك حتّى يُصَدِّقه ويتَّبعه الذين قالوا إنّ الله هو المسيح عيسى ابن مريم بغير الحقّ.
ومن ثمّ يتبيّن لكُم الحِكمة من التدبّر والحفظ للعشر الآيات الأولى من سورة الكهف وذلك لكي تفرّقوا بين المسيح عيسى ابن مريم الحقّ وبين المسيح عيسى ابن مريم الكذّاب.
وأمّا رفعه فلم يقُل الله أنّه رفع جسده؛ بل أفتاكم الله أنّه توفّاه ورفع روحه إليه، وأمّا جسده فطهّرته الملائكة ولم يمسّه اليهود بسوء، وقال الله تعالى: {إِذْ قَالَ اللَّـهُ يَا عِيسَىٰ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا} صدق الله العظيم [آل عمران:55].
فأمّا قوله تعالى: {إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ}، ويقصد نَفْس ابن مريم عليه الصلاة والسلام، وذلك لأنّ الأنفُس تُرفَع عِند النوم أو عِند التوَفِّي. قال الله تعالى: {اللَّـهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى} صدق الله العظيم [الزمر:42]، وسوف يُرسِل الله نفس ابن مريم إلى الجسد في القَدَر المَقدور ليبعثه الله فيُكَلِّمكم، وأمّا الجسد فطهّرته الملائكة وأُضيفَ إلى أصحاب الكهف وهو الرّقيم وكما قلنا أن قوله تعالى: {إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ} إن ذلك يخصّ نَفْسَ المسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام.
وأمّا قوله تعالى: {وَمُطَهِّرُكَ مِنْ الَّذِينَ كَفَرُوا}، أي مُطَهِّر الجسد مِن الذين كفروا فلا يمسّونه بسوءٍ، وقامت الملائكة بغسله ووضعه في تابوت السكينة ووضعوه في الكهف؛ وهو ليس في فجوة أهل الكهف؛ بل في قُبَةٍ بداخل الكهف في مكانٍ طاهرٍ، فلا عَجَب من الحقّ أختي الكريمة.
وبعد وقوع القول سوف يبعثه الله فيكلِّمكم كهلًا كما وعدكم الله بذلك، ولكن أكثر النّاس لا يعلمون، وإنّما الدابّة إنسانٌ يكلمهم كهلًا وهو المسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام وعلى أمّه الصدّيقة القدّيسة وعلى محمدٍ وآله الطيّبين والتَّابعين للحقّ في كل زمانٍ ومكانٍ إلى يوم الدين.
وسلامٌ على المُرسَلين، والحمد لله ربّ العالمين..
الإمام المهدي ناصر محمد اليماني.
______________
اول اینکه شما باید دست از تکبر و غرور خود برداری. دوم اینکه اگر آن طور که خودت تصور میکنی از عالمان هستی، پس برتو واجب است قبل از قضاوت به مطالب گوش دهی و بعد از شنیدن و تدبر درباره ما حکم کنی تا مبادا در حق خود ظلم کرده باشی البته اگر از کسانی باشی که خداوند دربارهشان میفرماید:
{فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿١٧﴾ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّـهُ ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [الزمر].
اما جناب سلمان! با کمال تأسف به نظر نمیرسد تو از این دست افراد باشی؛ چون قبل از شنیدن و گفتگو حکم کردهای و درباره ما به ناحق فتوا صادر کرده و حکم مشهور خود را دادهای:
امام مهدی که چه بخواهی و چه نخواهی به حق از جانب خداوند فرستاده شده است، در پاسخ میگوید: انصار پیشگام برگزیده و تمام بازدیدکنندگان را به شهادت میگیرم که برتوست با علم و برهان قاطع قرآنی ثابت کنی فتوایت درباره من درست است که:
من یمانی و مهدی هستم و اگر منظورت از یارانم، سپاه من است؛ به خداوندی که جز او خدایی نیست؛ تعداد سپاهیان مرا جز خداوند کسی نمیداند و نمیتواند بشمارد، خداوند مرا با سپاه خود از «بعوضة» گرفته تا بالاتر از آن، در جنگ با مسیح دجال که مدتهاست در حال آمادهسازی سپاه خود است؛ یاری خواهد کرد و خداوند تعالی میفرماید: {إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا ﴿١٥﴾ وَأَكِيدُ كَيْدًا ﴿١٦﴾ فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا ﴿١٧﴾} صدق الله العظيم [الطارق]
سلمان! برتوست که بدانی بزرگترین نبرد تاریخ خلقت، معرکهی جنگ بین مهدی منتظر رهبر لشکر خداوند و دشمن من مسیح کذاب، ابلیس رهبر لشکر طاغوت است. در کتاب خداوند این نبرد، معرکهای است که حق و باطل را از هم جدا خواهد کرد و من به اذن خداوند واحد قهار بر آنها پیروز شده و مورد یاری قرار خواهم گرفت؛ بدانید که حزب الله پیروز است.
اما وزرای مهدی منتظر ناصر محمد یمانی، چهارنفر از وزیران اول و بلندپایه میباشند؛ آنها اصحاب کهف و رقیم و همگی از انبیاء خداوندند:
۱- رسولالله المسيح عيسىبنمريم عليه الصلاة والسلام
۲- رسولالله إلياس عليه الصلاة والسلام
۳- رسولالله إدريس عليه الصلاة والسلام
۴- رسولالله اليسع عليه الصلاة والسلام
و «دابه الأرض» اولین کسی است که برانگیخته خواهد شد و با مردم درمیانسالی خویش به حق سخن خواهد گفت؛ او مسیح عیسیبنمریم است و من بعد از آنکه خدا به من آموخت و شأن او را از کتاب به طور مفصل برایم بیان کرد از او مطلع شدم .
و نبرد بزرگ تاریخ جهان، آنگونه که شما تصور میکنید، نبرد بین امام مهدی و سفیانی نیست؛ به پروردگارم سوگند که چنین نیست. بزرگترین نبرد، بین امام مهدی و مسیح کذاب است که قصد دارد خود را مسیح عیسیبنمریم معرفی کرده و ادعا کند پروردگار عالمیان است درحالیکه شایسته نیست فرزند مریم چنین بگوید؛ لذا او دروغگویی است که به همین دلیل نیز مسیح کذاب نامیده میشود. برای همین نیز خداوند مقدر فرموده است تا مسیح حق، فرزند مریم صلّى الله عليه وعلى أمّه و آل عمران وسلّم تسليماً بازگردد. خداوند به او فرمان نداده تا مردم را به پیروی از خودش دعوت نماید، بلکه به او امر شده تا درحالیکه در سنین میانی است، مردم را به تبعیت از مهدی منتظر فراخواند و از صالحانی است که از او تبعیت مینمایند. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿٤٦﴾} صدق الله العظيم [آل عمران]
و اما سخن گفتن او در گهواره و کودکی، معجزهای بود که اتفاق افتاد و گذشت و معجزه برانگیخته شدن و سخن گفتن او در میانسالی هنوز باقی مانده و محقق نشده است. او از صالحانِ پیرو مهدی منتظر و از وزیران گرامی او و شاهد حقی است در برابر مسلمانان و نصاری و یهودیانی که از حق فرستاده شده از پروردگارشان، دعوت کنند، داعی الهی به راه راست پیروی نکنند .
و به راستی که «دابة» انسان است و خداوند تعالی میفرماید:
{ وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النّاس بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ } صدق الله العظيم [فاطر:۴۵]
یعنی برپشت زمین، انسانی را باقی نمیگذارد و منظور از خروج «دابة» ، انسانی است که با مردم سخن میگوید و حیوانی درکار نیست؛ بلکه این انسان، حکم حق درباره امام مهدی ناصر محمد یمانی را بیان کرده و دانش بیشتری درباره او به شما داده و برای مسلمانان و نصاری و یهود درباره من فتوا می دهد. او از صالحانی است که پیرو من بوده و از وزرای گرامی من است. من از مکان او باخبرم و برایتان پیش از این مفصل توضیح دادهام،روح او در آسمان و جسدش نزد شما در زمین است. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنْ الَّذِينَ كَفَرُوا } صدق الله العظيم [آل عمران:۵۵]
اما منظور خداوند از«رفع» بالابردن روح مسیح به سوی خداوند سبحان است و منظور از «تطهیر»، پاک کردن و تطهیر جسد ایشان است، که از دست کافران زمان خود در امان مانده است و با روح القدس؛ جبريل عليه الصلاة والسلام و فرشتگان همراهش یاری شده است. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
روح القدس و فرشتگان همراهش، کالبد عیسیبنمریم را حمل کرده و در تابوت سکینه قرار دادند و سپس به اصحاب کهف اضافهاش کردند. او همان «رقیم» است که به سه نفر اصحاب کهف اضافه شده؛ اما جسد ایشان داخل تابوت سکینه است. دراین تابوت، نسخه اصلی تورات و انجیل و عصای موسی وآنچه که ماترک آل موسی و آل هارون باقی است، قرار دارد.
اگر میخواهید بدانید مسیح حق کجاست تا از مسیح کذاب درامان باشید، بدانید حقیقت راز مسیح حق، در ده آیه اول سوره کهف نهاده شده است و مسلمانان از آن علم و آگاهی ندارند؛ چون تصور میکنند خداوند هم جسد و هم روح او را بالا برده است، چقدر برایم عجیب است! پس برای چه خداوند ذکر مینماید او مسیح عیسیبنمریم را میرانده است؟ چرا او را میرانده و سپس به زعم شما جسد و روح او را به سوی خود بالا برده است؟ خیر بلکه او را میرانده و روح ایشان را بالا برده است و تطهیری که از آن یاد شده، مربوط به کالبد اوست که از شر ایادی کفر درامان مانده است؛ نه سر او را قطع کردند [صلب] و نه ایشان را کشتند؛ بلکه به اذن خداوند جسد دیگر برایشان نمایان شد [توضیح از بیانات امام : خداوند جسد بی روحی شبیه عیسی مسیح در بستر او قرارداد و بنی اسرائیل آن جسد را با شمشیر زدند و پس از آنسرش را قطع کردند] و به این ترتیب نه نصاری امروزی و نه پدرانشان اطلاعی از مسیح عیسیبنمریم عليه الصلاة والسلام ندارند و معتقدند یهودیان او را کشتهاند؛ اما او کشته نشده و آنها چیزی از ایشان نمیدانند. تصور میکنند یهودیان او را به قتل رساندهاند، درحالیکه جسد ایشان سالم و دست نخورده و پاک و مطهر در تابوت سکینه قرار دارد و به عنوان «رقیم» به اصحاب کهف اضافه شده است. پس حق را تصدیق و باور کنید و بدانید مسیح عیسیبنمریم «رقیم» اضافه شده به اصحاب کهف است تا از دنبالهروی از مسیح کذابی که ادعای خدایی میکند درامان بمانید.
حقیقت مسیح حق را در ده آیه اول سوره کهف پیدا میکنید و حدیثی حق از محمدٍ رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلّم آن را تأیید میکند:
[ من حفظ عشر آياتٍ من أول سورة الكهف عُصِم من الدجال]
[کسی که ده آیه اول سوره کهف را از حفظ دارد از دجال درامان خواهد ماند.]
به این ترتیب از آنجا که کالبد مسيح عيسىبنمريم عليه الصلاة والسلام که همان «رقیم» است که به اصحاب کهف اضافه شده؛ ازنشانههای شگفت انگیز خداوند خواهد بود و خداوند تعالی میفرماید: بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
{الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ۜ﴿١﴾ قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿٢﴾ مَّاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا ﴿٣﴾ وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ﴿٤﴾ مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ ۚ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ۚإِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿٥﴾ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا ﴿٦﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿٧﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا ﴿٨﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾ إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿١٠﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
در این آیات، خداوند به نصاری که اعتقاد دارند، خداوند، عالم مسيح عيسىبنمريم را به فرزندی گرفته است؛ هشدار میدهد که خداوند پاک و منزه و بسی بلند مرتبه است! همینطور فتوا میدهد که نه آنها و نه پدرانشان که هم عصر مسیح عیسیبنمریم بودند، چیزی درباه ایشان نمیدانند، چون تصور میکنند به دست یهود به قتل رسیده است؛ نه او را کشتهاند و نه سرش از بدنش جدا شده است[صلب] و به جسد مطهر او نیز هیچ صدمهای نرسیده، بلکه او رقیم است که به اصحاب کهف اضافه شده، تا از آیات شگفتانگیز خداوند باشد. تصدیق فرموده خداوند تعالی: بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
{الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ۜ﴿١﴾ قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿٢﴾ مَّاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا ﴿٣﴾ وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ﴿٤﴾ مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ ۚ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ۚإِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿٥﴾ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا ﴿٦﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿٧﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا ﴿٨﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾ إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿١٠﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ..
الإمام المهدي ناصر محمد اليماني.
أولًا: يجب عليك أن تتنازل عن التكبّر والغرور، وثانيًا: إن كنت عالمًا كما ترى نفسك فَمِن المفروض أنك تسمع من قبل أن تحكُم ومن بعد الاستماع والتدبّر تحكُم علينا حتى لا تظلم نفسك إن كنت من الذين قال الله عنهم: {فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿١٧﴾ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّـهُ ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿١٨﴾} صدق الله العظيم [الزمر].
ولكنّي للأسف لم أرَك منهم يا سلمان وذلك لأنك حكمت من قبل الاستماع والحوار ولذلك أفتيت فينا بغير الحقّ وقلت حُكمَك الشَّهير:
ومن ثمّ يردّ عليك الإمام المهديّ الحقّ من ربّك شئت أم أبيت وأقول لك: إني أُشهِد الأنصار السابقين الأخيار وكافة الزوار عليك أن تُثبت فتواك بالعلم والسلطان من القرآن كما قلت في شأني:
ولكنّي اليمانيّ وأنا ذاتي المهديّ، وإن كنت تقصد بِعُدَّتي أي جنودي فوالله الذي لا إله غيره لا يحصيهم إلا الله لأنّ الله سوف يمدُّني بجنوده من البعوضة فما فوقها فيحشرهم لعبده جميعًا في حربه مع المسيح الدجال الذي يُجَهِّز جنده منذ أمدٍ بعيدٍ، وقال الله تعالى: {إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا ﴿١٥﴾ وَأَكِيدُ كَيْدًا ﴿١٦﴾ فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا ﴿١٧﴾} صدق الله العظيم [الطارق].
وعليك أن تعلم يا سلمان أنّ أكبر معركةٍ في تاريخ خلق الله جميعًا هي بقيادة المهديّ المنتظر قائد جُند الله، وخصمي المسيح الكذّاب إبليس قائد جنود الطاغوت جميعًا؛ بل هي المعركة الفاصلة بين الحقّ والباطل في الكتاب، وإنّا فوقهم قاهرون وعليهم مُنتصرون بإذن الله الواحد القهّار، ألا إنَّ حزب الله لهُم الغالبون.
وأمّا وزراء المهديّ المنتظر ناصر محمد اليمانيّ فهم أربعةٌ من الطاقم الأول، فهم أصحاب الكهف والرّقيم المُضاف إلى أصحاب الكهف وجميعهم من الأنبياء وهم:
1 - رسول الله المسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام
2 - رسول الله إلياس عليه الصلاة والسلام
3 - رسول الله إدريس عليه الصلاة والسلام
4 - رسول الله اليسع عليه الصلاة والسلام
ودابّة الأرض أول من يبعثه الله ويُكَلِّم النّاس كهلًا بالحقّ هو المسيح عيسى ابن مريم فعلِمتُه بعد أن علَّمني الله بذلك وفصَّل لي شأنه في الكتاب تفصيلًا.
والمعركة الكُبرى في تاريخ الكون كُلّه ليست كما تزعم بين الإمام المهديّ والسفيانيّ، كلّا وربّي؛ بل هي بين الإمام المهديّ والمسيح الكذاب الذي يريد أن يقول إنه المسيح عيسى ابن مريم ويقول إنه الله ربّ العالمين، وما كان لابن مريم أن يقول ذلك! بل هو كذّابٌ ولذلك يسمّى المسيح الكذاب، ولذلك قدّر الله عودةً للمسيح الحقّ ابن مريم صلّى الله عليه وعلى أمّه و آل عمران وسلّم تسليمًا، ولن يأمره الله أن يدعو النّاس إلى اتِّباعه؛ بل يدعو النّاس وهو كهلٌ إلى اتِّباع المهديّ المنتظَر ويكون من الصالحين التّابعين. تصديقًا لقول الله تعالى: {وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿٤٦﴾} صدق الله العظيم [آل عمران].
فأمّا التكليم وهو في المهد صبيًّا فهذه معجزةٌ مَضَت وانقضت، وبقيت معجزة بَعْثِهِ ليكلِّمكم كهلًا ويكون مِن الصالحين التّابعين للمهديّ المنتظَر ووزيرًا كريمًا وشاهدًا بالحقّ على المسلمين والنّصارى واليهود إن لم يتّبعوا الحقّ من ربّهم ( الإمام المُبين الداعي إلى الصراط المستقيم ).
وإنما الدّابّة إنسانٌ. وقال الله تعالى: {وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّـهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ} صدق الله العظيم [فاطر:45]، أي ما ترك على ظهرها من إنسانٍ، وخروج الدّابّة هو إنسانٌ يُكلّمهم وليس حيوانًا؛ بل حَكَمٌ بالحقّ في شأن الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني فيزيدكم عنه علمًا ويفتي المسلمين والنّصارى واليهود في شأني ويكون مِن الصالحين التَّابعين ووزيرًا كريمًا، وإني أعلم بمكانه وسبق وأن فَصَّلنا بيانه تفصيلًا وإنما روحه في السماء وجسده لديكم في الأرض. تصديقًا لقول الله تعالى: {وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنْ الَّذِينَ كَفَرُوا} صدق الله العظيم [آل عمران:55].
فأمّا الرّفع فيقصد به رفع الروح إليه سبحانه، وأمّا التطّهير فيقصد تطهير جسده فلن يلمسه الذين كفروا بسوءٍ؛ بل كَفَّ الله أيديهم عنه وأيَّده بروح القدس؛ جبريل عليه الصلاة والسلام ومن معه من الملائكة. تصديقًا لقول الله تعالى: {إِذْ قَالَ اللَّـهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ ﴿١١٠﴾} صدق الله العظيم [المائدة].
وقام روح القدس ومن معه من الملائكة بحمل جسد المسيح عيسى ابن مريم فوضعوه في تابوت السكينة فأضافوه إلى أصحاب الكهف، وذلك هو الرَّقيم المُضاف إلى عدد أصحاب الكهف الثلاثة غير أنه في تابوت السكينة، ويوجد في التابوت النُّسَخُ الأصليّة للتوراة والإنجيل، وعصا موسى، وبقيةٌ مما ترك آل موسى وآل هارون.
وإذا أردتم أن تعلموا أين المسيح الحقّ لتُعصَموا من المسيح الباطل فإن المسيح الحقّ توجَد حقيقة سرِّ موقعه في العشر آيات الأولى من سورة الكهف ولا يحيط به المسلمون عِلمًا ظنًّا منهم أنّ الله رفع جسده وروحه، ويا عجبي! فلماذا ذكر الله أنه تَوفّى المسيحَ عيسى ابن مريم؟ ولماذا يتوفّاه وهو سوف يرفعه إليه جسدًا وروحًا كما يزعمون؟! بل التَّوَفِّي والرفع للروح، وأمّا التَطّهير فهو يختصّ بالجسد الذي كفَّ عنه شرّ أيادي الذين كفروا، وما صلبوه وما قتلوه ولكن شُبِّه لهم جسداً آخر بإذن الله.
وكذلك ليس للنصارى ولا لآبائِهم علمٌ بالمسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام فهم يعتقدون أنّ اليهود قتَلوه، وما قتَلوه وما لهم به من علمٍ؛ بل ظنّوا أنَّ اليهود قتَلوه؛ بل جسده موجودٌ سليمٌ مُعافىً طاهرٌ مُطَهَرٌ في تابوت السكينة وهو الرّقيم المُضاف إلى أصحاب الكهف، فَصَدِّقوا بالحقّ المسيح عيسى ابن مريم؛ الرَّقيم المُضاف حتى تُعصَموا من اتِّباع المسيح الكذاب الذي يدَّعي الرُّبوبية.
وتجدون حقيقة المسيح الحقّ في العشر آياتٍ الأولى من سورة الكهف، تصديقًا للحديث الحقّ لمحمدٍ رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلّم:
[ من حفظ عشر آياتٍ من أول سورة الكهف عُصِم من الدجال ].
وذلك لأنّ جسد المسيح عيسى ابن مريم عليه الصلاة والسلام هو الرقيم المُضاف إلى أصحاب الكهف ليكون من آيات الله عَجَبًا، وقال الله تعالى:
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
{الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ۜ ﴿١﴾ قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿٢﴾ مَّاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا ﴿٣﴾ وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ﴿٤﴾مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ ۚ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿٥﴾ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا ﴿٦﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿٧﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا ﴿٨﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾ إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿١٠﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
وفي هذه الآيات يُنذِر الله النّصارى الذين قالوا إن الله اتخذ المسيح عيسى ابن مريم ولدًا سبحانه وتعالى علوًّا كبيرًا! وكذلك يفتي أنْ ليس لهم به من علمٍ ولا لآبائهم في عصره لأنهم يظنّون أنّ اليهود قتَلوه، وما قتَلوه وما صلَبوه وما قربوا جسده الطاهر بسوءٍ؛ بل هو الرَّقيم المُضاف إلى أصحاب الكهف ليكونوا من آيات الله عجبًا. تصديقًا لقول الله تعالى: بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ {الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ۜ ﴿١﴾ قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿٢﴾ مَّاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا ﴿٣﴾ وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ﴿٤﴾مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ ۚ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿٥﴾ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا ﴿٦﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿٧﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا ﴿٨﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿٩﴾ إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿١٠﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ..
الإمام المهدي ناصر محمد اليماني..
______________
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين وعلى من تبعهم بإحسان إلى يوم الدين، ثمّ أمّا بعد..
ای علمای امت! به من خبردهید آیا منتظرید امام منتظر با کتاب جدیدی بیاید و از مردم دعوت کند به آن ایمان بیاورند و یا آیا خداوند او را به عنوان رسول برمیانگیزد؟ خیر، بلکه او امام عادلی است که حرف آخر را میزند و خداوند با تأویل حق آیات خدا در قرآن به او یاری میرساند وعلمی و منطقی بودن تأویل حق او در مورد نشانههای قرآنی را درعالم واقعیات و به صورت حقیقی در نفس و وجود مردم و در آفاق به آنها نشان خواهد داد؛ تا برایشان روشن شود او برحق است. این خطاب به کسانی است که هنوز نسبت به قرآن عظیم کافرند. اما کافران میبینند علمای مسلمین تأویل حق او را قبول نمیکنند و به همین خاطر در پیشگاه خداوند مسئول خواهند بود. اگر علمای مسلمین تأویل حق قرآن عظیم و مقصودی که پروردگار در نفسش دارد را تصدیق نکنند در این صورت، هم بار گناه خود و کسانی را که کافرند و هم بارمسلمانان عادی را بردوش خواهند داشت. چون اگر علمای امت مرا باور کنند؛ مسلمانان هم مرا تصدیق خواهند کرد. اما تا این زمان، علمای مسلمینی که ازامر من باخبر شدهاند؛ هم چنان دودل بوده و تردید دارند آیا او مهدی است یا یمانی است و یا یک دورغگوی گستاخ! مردد هستند و نه تصدیق میکنند و نه تکذیب! حال فرض کنیم ناصر محمد یمانی، آشکارا گمراه باشد؛ آیا بهتر نیست علمای امت او را در حد خود متوقف کنند تا برای مردم روشن شود من آن مهدی که امتها منتظر او هستند؛ نیستم؟ یا مگر شما علمای امت با تأویلهای قدیمی که برهان ندارند و براساس ظن و با اجتهاد بیان شدهاند به فتنه افتادهاید؛ اما خداوند شما را از پیروی از گمان نهی نموده و ظن و گمان کسی را از حق بینیاز نمیکند. تا ساعت صدور این بیان، من در قرآن نکتهای دال بر اینکه اصحاب کهف از غارشان خارج شده باشند؛ پیدا نکردهام. کار شما عجیب است که باور دارید آنها از غارشان خارج نشدهاند با اینکه در زمانهای گذشته آنها را پیدا کرده و برای آنها بنایی ساخته شده است و در عین حال آنان را از غارشان خارج نکردهاند. اما خداوند در قرآن عظیم خبرداده است آنان از غار خارج خواهند شد. خداوند تعالی میفرماید: {وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا ﴿٢٥﴾} صدق الله العظيم [الكهف]. شما را به خدا این آیه واضح نیست و خبر نمیدهد آنها قبل از مرگشان ازغار خارج خواهند شد؟ پس چگونه میگویید به درگاه خدا دعا کردند و خداوند درغار جان آنها را گرفت؟ همچنین اینکه یکی از آنان با پول [قدیمی] از غار بیرون رفت و باعث شد که امرشان کشف شود و آنها را پیدا کنند نیز افسانه است. اگرتأویل شما درست باشد؛ چرا کسانی که آنها را پیدا کردند درموردشان نزاع کرده و هر یک داستان و ماجرای خود را در مورد آنها بیان میکنند؟ چرا مردی که به دنبال غذا رفته بود، جریان را با مردمی که ملاقاتشان کرد در میان نگذاشت و آنها را به سوی مکانی که غار در آن قرار داشت و دوستانش که در غار منتظر او بودند راهنمایی نکرد؛ با آگاهی از اینکه سالهای زیادی گذشته و دوره مردمانی که از ترس آنها به غار گریخته بودند؛ گذشته است؟ اما آنچه که من در قرآن مییابم این است که کسانی که آنها را پیدا میکنند؛ از امرشان خبر نداشته و درمورد ایشان گرفتار اختلاف و نزاع میشوند! مگر شما نمیدانید در این آیه تنازع بر سر چیست؟ جدال و اختلاف درمورد شأن آنهاست ولی هیچ کدام برهانی نداشته و هریک از روی ظن و گمان داستانی دربارهشان میسازند. تا بالاخره یکی از آنان در موردشان میگوید: {ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا ربّهم أَعْلَمُ بِهِمْ} [الكهف:۲۱]. اما میبینم درمورد آنها برای مردم داستانها ساختید در حالی که آنچه که من یافتهام این است که کسانی که آنها را پیدا میکنند حرفی غیر از حرف شما زده و میگویند: {ربّهم أَعْلَمُ بِهِمْ} [الكهف:۲۱]، عجیبتر تصور شما در مورد این فرموده خداوند تعالی است: {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾} [الكهف]. و فکر میکنید معنای آن این است که به علت بلند شدن مو و ناخنهایشان، مردم از آنان میگریزند!! اگر این تأویل درست باشد؛ پس چرا میبینیم بعد از این که خداوند آنها را از خوابشان برانگیخت میگویند: {لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ ۚ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ} [الكهف:۱۹].
شما را به خدا؛ چطور ممکن است بگویند بخشی از روز و یا روزی را در غار ماندهایم درحالیکه میبینند موهایشان بلند شده و ناخنهاشان هم از بس رشد کرده مثل چنگال شده است؟! پس روشن است که آنها اثری از این تأویل باطل نمیبینند [که درمورد مدت اقامتشان از یکدیگر سؤال میکنند]. از شما جماعت دانشجویان و طلاب علوم تعجب میکنم؛ چطور بدون تدبراز چنین تفاسیری پیروی میکنید؛ آیا این تفسیرها از نظرعقلی قابل قبولند و قلب از آنها اطمینان پیدا میکند؟ یا مگر این مفسران از رسولان و انبیا هستند که از روی میل و هوی سخن نمیگویند و برای همین شما بدون تدبرو کمترین فکری از سخنانشان پیروی میکنید؟! وراست گفت خداوند بلندمرتبه: {إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿١٩﴾} [الرعد]. یمانی منتظر از شما دعوت میکند که ای خردمندان! از عقل وخرد خود استفاده کنید؛ در آن صورت متوجه میشوید چقدر بیان من از قرآن، با بیان کسانی که ندانسته به خداوند نسبت میدهند تفاوت دارد. تفاسیر آنها روزنههای بسیاری دارد که میتوانید از راه آنها وارد شده و درباره آن مجادله کنید. اما دربیان یمانی منتظر ته سوزنی راه نفوذ وجود ندارد. چه کسی میتواند به این بیان حق خرده بگیرد و آن را انکار کند و تفسیری بهتر و تأویلی مناسبتر برای آن بیاورد؛ اگر چنین است متشکر میشویم که برای گفتوگو قدم پیش بگذارد
أخو أولي الألباب الإمام ناصر محمد اليماني.
ـــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين وعلى من تبعهم بإحسان إلى يوم الدين، ثمّ أمّا بعد..
يا معشر علماء الأمّة، أخبروني هل تنتظرون الإمام المُنتظَر ليأتي بكتابٍ جديدٍ يدعو النّاس إلى الإيمان به، أم أنّ الله يجعله رسولاً؟ بل إمامٌ عدلٌ وذو قولٍ فصلٍ يؤيّده الله بالتأويل الحقّ لحقائق آيات الله بالقرآن في الآفاق وفي أنفسهم على الواقع الحقيقي بالعلم والمنطق حتى يتبيّن لهم أنّهُ الحقّ، وهذا الخطاب للذين لا يزالون كفّاراً بهذا القرآن العظيم ولكن إذا رأى الكفّار بأن علماء المسلمين لم يصدّقوا بهذا التأويل الحقّ فسوف تتحملون المسؤولية بين يديّ الله، فإذا لم يصدّق علماء المسلمين التأويلَ الحقّ للقرآن العظيم المقصود في نفس ربّهم فإذاً سوف يتحمّلون وزرهم ووزر الذين كفروا وكذلك وزر المسلمين العامّة، وذلك لأنه لو صدّقني علماء الأمّة لصدّقني المسلمون ولكن إلى حدّ الآن وعلماء المسلمين من الذين اطّلعوا على أمري لا يزالون في ريبهم يترددون هل هذا هو المهديّ أم اليماني أم كذابٌ أشِر؟ مُذبذبين لا يميلون إلى التّصديق ولا مالوا إلى التكذيب! فلنفترض بأن ناصر محمد اليماني على ضلالٍ أليس بالأحرى أن يوقفَهُ علماء الأمّة عند حدّه حتى يتبيّن للناس بأنّي لست المهديّ الذي تنتظره الأمم؟ أم إنكم يا معشر علماء الأمّة قد فُتنتم بتأويلات سابقة لا تلتزم بالبرهان بل بالظنّ والاجتهاد وقد نهاكم الله عن اتّباع الظنّ فإنه لا يغني من الحقّ شيئاً.
ولا أجدُ في القرآن بأنّ أصحاب الكهف قد خرجوا من كهفهم إلى حدِّ السّاعة لصدور هذا البيان، والعجيب من أمركم بأنكم تؤمنون بأنهم لم يخرجوا من كهفهم وأنه قد تمَّ العثور عليهم منذ زمنٍ بعيدٍ وأقاموا عليهم بُنياناً ولم يخرجوهم من كهفهم، ولكن الله قد أنبأكم في القرآن بأنهم سوف يخرجون من كهفهم، وقال الله تعالى: {وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا ﴿٢٥﴾} صدق الله العظيم [الكهف].
فبالله عليكم أليست الآية واضحةً بأنهم سوف يخرجون من كهفهم قبل مماتهم، فكيف تقولون بل دعوا الله فأماتهم في كهفهم؟ وكذلك الأسطورة بأنه ذهب بالعملة ومن خلالها كُشف أمرهم وعثروا عليهم، فإذا كان تأويلكم هذا حقّ فلماذا نجد الذين عثروا عليهم تنازعوا في شأنهم كُلٌ يدلي بدلوه في توقع قصتهم وشأنهم؟ فلماذا الرجل الذي ذهب لإحضار الطعام لم يُنبئ النّاس الذين قابلهم بقصّتهم ما دام علم بأنه مضت عليهم سنين كثيرة وأنّه قد انتهى النّاس الذين كانوا مُختبئين خوفاً منهم، ثمّ دل النّاسَ على مكان الكهف وأصحابه المُنتظرين له بالكهف؟ لكني أجد في القرآن بأن الذين عثروا عليهم لا يحيطون بعلمهم شيئاً وتنازعوا في أمرهم! أم إنكم لا تعلمون ما هو التنازع في هذه الآية؟ إنّهُ الجدل واختلاف التوقعات في شأنهم ولكن بدون سُلطان وكل منهم يتوقع قصّتهم بالظنّ، ومن ثمّ قال من قال منهم: {ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا ۖ رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ} [الكهف:21].
لكني أراكم قصصتم على النّاس علمهم غير إنّي أجد الذين عثروا عليهم قالوا غير قولكم {رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ} [الكهف:21]، بل العجيب من أمركم بأنكم تظنّون بأن معنى قوله تعالى: {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا} [الكهف:18]، بأنّ ذلك بسبب طول شعرهم وأظافرهم! فإن كان ذلك تأويل حقّ فلماذا نجد بأنهم قالوا بعد أن بعثهم الله من منامهم: {لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ ۚ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ ۖ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ} [الكهف:19].
فبالله عليكم كيف سوف يقولون يوماً أو بعض يوم وهم سوف يرون بأن شعرهم قد صار طويلاً وكذلك أظافرهم قد أصبحت مخالباً من طولها؟! إذاً لم يروا من ذلك التأويل الباطل شيئاً، فيا عجبي منكم يا معشر طلاب العلم كيف تتبعون تفاسيراً بدون تدبّرها هل هي منطقيّة يقبلها العقل وتطمئن إليها قلوبكم؟ أم إن أولئك المُفسرون في نظركم رسلاً أو أنبياءَ لا ينطقون عن الهوى لذلك تتبعون تفاسيرهم بدون تدبرٍ أو أدنى تفكير؟! وصدق الله العظيم: {إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ} [الرعد:19].
واليماني المُنتظَر يدعوكم لاستخدام ألبابكم يا أولي الألباب وسوف تجدون بين بياني للقرآن وبين بيان الذين يقولون على الله ما لا يعلمون اختلافاً كثيراً؛ بل وتستطيعون أن تدخلوا عليهم من مداخل كثيرة فتجادلوهم بها أمّا اليماني المُنتظَر فلن تجدون خُرم إبرة، فمن ذا الذي يُجادلني في البيان الحقّ فينكره ويأتي بتفسيرٍ هو خير منه وأحسن تأويلاً فليتفضل للحوار مشكوراً.
أخو أولي الألباب الإمام ناصر محمد اليماني.
______________